167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • عجائب جوهري شاهانه داري
    وليکن در صدف دردانه داري
  • نهانست اين همه در جوهر ذات
    خروشانند اينجا جمله ذرات
  • زماني در دلي يکي نمائي
    دگر يکبارگي دل مي ربائي
  • همه جوياي تو تو در ميانه
    ولي باشي حقيقت جاودانه
  • بتو پيداست اشيا جمله پيدا
    توئي در ديده جانها هويدا
  • تو خود اصل تمام کايناتي
    حقيقت در عيان نور ذاتي
  • چو شور است اين که ميانداختستي
    طلبکارند دائم در وجودت
  • مگر معشوق او در خواب ميديد
    درون خويشتن مهتاب ميديد
  • چگونت يافتم ايجان جانم
    کنون در دست خود عين العيانم
  • ترا گوشست در دستت گرفته
    بيکره عقل و آرامت گرفته
  • درون پرده در پرده سازي
    تماشا ميکني اينجا ببازي
  • مگر ميکرد درويشي نگاهي
    دراين درياي پر در الهي
  • درون تو بکل ما حاضرستيم
    ز بينائي ترا در خاطرستيم
  • جهاني همچو بز در عين کهسار
    فتاده از کمرها سرنگونسار
  • چو ديوي اينزمان در چه فتاده
    نميداني عجب ناگه فتاده
  • خلايق جملگي جوياي خويشند
    در اينجا گاه سرگردان خويشند
  • غم دنيا بسي خوردم حقيقت
    بسي رفتم در اينراه طبيعت
  • جوانان طعنه خوش ميزنندم
    به طعنه در دل آتش ميزنندم
  • بيکره غرق ذات اندر صفاتست
    در اينجاگه عيان نور ذاتست
  • نشاني يافتم در بي نشاني
    حقيقت يافتم گنج معاني
  • مرا بايد حقيقت هر معاني
    که کردستم در اينجا جانفشاني
  • شريعت سر نمايم بود اينجا
    شريعت در گشايم بود اينجا
  • همه آلايشت در عين دنيا
    بشد شسته وجودت شد مصفا
  • چو خورشيدي کنون نور جهاني
    همي يابي عجايب در نهاني
  • تو خورشيدي وصورت سايه تست
    وليکن در ميان همسايه تست
  • ببيني لامکان اندر مکان گم
    مکان لامکان در لامکان گم
  • دم خود يافتم سر نهاني
    در او اسرار عشق لامکاني
  • يکي ديدست و در يکي خدايست
    ميان جملگي عين لقايست
  • يکي ديدست اينجا در جدائي
    چگونه او کند اينجا خدائي
  • از آن نامحرمي کاينجا نديدي
    در اين معني زماني نارسيدي
  • زمين وآسمان در تو پنهانست
    ولي اينجا دلت درمانده حيرانست
  • ز جمله فارغي در جملگي درج
    دريغا گربداني خويشتن ارج
  • در اينجا ديروبت بيشک نسنجد
    دل صاحب يقين اينجا نسنجد
  • حضورت در يکي اينجا نمايد
    نمود صورتت اينجانمايد
  • حضورت آنگهي باشد در اينراز
    که بيني اولت اينجايگه باز
  • در آخر چون نظر دارد خدايست
    درون جملگي او رهنمايست
  • در آخر راز دار شاه گردد
    درون جانها الله گردد
  • چو داري کعبه عشاق تحقيق
    توئي در آفرينش طاق تحقيق
  • اگر بيچون شوي در چه نماني
    حقيقت اين معاني بازداني
  • بيابي در معني وصالش
    ببخشد ناگهت اندر کمالش
  • چو پنهانست ايندم در نهانت
    کجا پيدا شود راز نهانت
  • نميداني که داري جوهر دوست
    بناداني بماندستي در اين پوست
  • اگر در يابي اينراز نهاني
    تواينمعني حقيقت باز داني
  • برون جستند و در پرواز رفتند
    بسوي آشيانه باز رفتند
  • نداند بيخبر سر خدائي
    که ماندست او هميشه در جدائي
  • اگر يابي خبر اينجا حقيقت
    قدم بسپار اينجا در شريعت
  • خدا گردي و بودت در نهاني
    زند دائم اناالحق جاوداني
  • فدا گردي و باشي ناپديدار
    ولي در جملگي آئي پديدار
  • حقيقت واصلم در جوهر ذات
    که اينجا ميشناسم جمله ذرات
  • چو جانت بهتر آمد در نمودار
    حقيقت گشت صورت ناپديدار