167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • آتش آن هيزم چو خاکستر کند
    از ميان ققنس بچه سر برکند
  • الهي نامه عطار

  • مگر آن گربه بد آبستن آنگاه
    برفت آورد سه بچه بسه راه
  • ز گربه آنچه کرد او نه غريب است
    که پيوند بچه کاري عجيب است
  • شهش گفت اين همه چابک سواري
    بچه بگرفته اي اينجا شکاري
  • يکي بچه بدش خناس نام او
    بحوا دادش و برداشت گام او
  • چو آدم آمد و آن بچه را ديد
    ز حوا خشمگين شد زو بپرسيد
  • بکشت آن بچه را و پاره کردش
    بصحرا بردش و آواره کردش
  • چو آدم شد دگر بار آمد ابليس
    بخواند آن بچه خود را به تلبيس
  • چو رفت ابليس و آدم آمد آنجا
    بديد آن بچه او را همان جا
  • بکشت آن بچه را و آتش برافروخت
    وزان پس بر سر آن آتشش سوخت
  • دگر بار آمد ابليس سيه روي
    بخواند آن بچه خود را ز هر سوي
  • بگفت اين و بکشت آن بچه را باز
    پس آنگه قليه اي زان کرد آغاز
  • دگر بار آمد ابليس لعين باز
    بخواند آن بچه خود را بآواز
  • چنين بر آب چون بشتافتي تو
    بچه چيز اين کرامت يافتي تو
  • کند بانگي عجب از دور ناگاه
    که آن خيل بچه گردند آگاه
  • تو هرگز عشق نتواني نکو باخت
    بچه سرمايه خواهي عشق او باخت
  • نه اي چون بچه شش روزه آگاه
    که اين شش روزه طفلت برد از راه
  • دوزنگي بچه هر يک با کماني
    به تير انداختن هر جا که جاني
  • که اين مادر بر اين دو بچه امروز
    کز او گشتيد جمله شفقت آموز
  • خسرو نامه عطار

  • که گر او را ز قيصر بچه آيد
    همه کار منش بازيچه آيد
  • مگر زين دارو آن مرغ سبکدل
    بيندازد بچه چون مرغ بسمل
  • کنيزک ماند با آن بچه خرد
    برهنه پاي و سر بر دست ميبرد
  • چو کارم مي بنگشايي تو آخر
    بچه کارم همي آيي توآخر
  • نميدانم که اين درياي مضطر
    بچه دل زهره خواهي برد تاسر
  • مختار نامه عطار

  • اين سخت نيايدت که مي بايد بود
    سلطان بچه اي را به گدائي قانع