167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • ترا در شرع امري باد جاري
    مرا در شعر طبعي باد ماهر
  • مؤخر عهد و در دانش مقدم
    مقدم عقل و در رتبت مؤخر
  • خرد جز در دماغ تو شميده
    سخن جز در ثناي تو مزور
  • چو دارم حلقه عهد تو در گوش
    به يک جرمم مزن چون حلقه بر در
  • به جنس جنس هنر در جهان تويي معروف
    به نوع نوع شرف در جهان تويي مشهور
  • نه به فر تو در کمان برجيس
    نه به طبع تو در دو پيکر تير
  • هرکه در پيمان توده تو نباشد چون پياز
    انتقام روزگارش داد در لوزينه سير
  • به ظل جاه تو در پايه سپهر نهان
    به چشم جود تو در مايه وجود حقير
  • آستان ديگري کي قبله عالم شود
    در جهان تا مرحبا گويان در تست از صرير
  • نه در موافقتش زحمت رقيب و رهي
    نه در مقدمه رنج رسول و گنج سفير
  • زمانه کيست که در نعمتش کند کفران
    سپهر کيست که در خدمتش کند تقصير
  • نموده در نظر فکرت تو ذره بزرگ
    نموده در نظر همتت وجود حقير
  • گرگ با ميش تعدي نکند در صحرا
    تيهو از باز تحاشي نکند در پرواز
  • بي تو رفتست ورنه در زنبور
    در پي نوش کي نشستني نيش
  • نه در آن دايره که در تدوير
    نتوانند زد نطق ز نطاق
  • نه در کنام چرد بي امان تو آهو
    نه در هواي پرده بي رضاي تو عقعق
  • نه در نشستن عثمان چو رافضي بدگوي
    نه در شجاعت حيدر چو خارجي احمق
  • تا کلک در يمين تو جاري زبان نشد
    نور نگين زبانه نزد در يسار ملک
  • چون در سواد ملک بجنبيد رايتت
    آن در سواد سايه او بيخ و بار ملک
  • تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب
    تا نباشد همچو شاهين خاصه در قدرت کرک
  • حاکي مطربان خمت به صدا
    هم در آن پرده و در آن آهنگ
  • چو باد در قفس انگار کار دولت خصم
    از آنکه ديرنپايد چو آب در غربال
  • هميشه تا که بود نعت زلف در ابيات
    هميشه تا که بود وصف خال در امثال
  • اوج جاهت را ثوابت در جوار
    غور حزمت را حوادث در جوال
  • نوش در کام حسود تو شرنگ
    زهر در کام مطيع تو عسل
  • در مشکلي فکند مرا عشق تو که آن
    جز کلک خواجه کس نکند در زمانه حل
  • در روح او دميده قضا صدق چون يقين
    در ذات او سرگشته قدر علم چون عمل
  • اي در وقار حاکي اخلاق تو زمين
    وي در ثبات راوي افعال تو جبل
  • صافي ترست جوهرت از روح در صفا
    عالي ترست منبرت از چرخ در محل
  • در برق فکرتت نرسد ناوک عقول
    در سمع خاطرت نشود عشوه امل
  • اين در جوار خاک شتابان و تيزرو
    چون مرغ زخم يافته در حالت وجل
  • پاي زمانه در تبع تابع تو لنگ
    دست سپهر در مدد حاسد تو شل
  • اي به اجناس شرف در همه اطراف سمر
    وي به انواع هنر در همه آفاق مثل
  • جز در آيينه و آبت نتوان ديد نظير
    جز در انديشه و خوابت نتوان يافت بدل
  • کوه را زلزله چون کيک فتد در پاژه
    ابر را صاعقه چون سنگ فتد در قنديل
  • در ممالک اثرت فتنه نشان شهر به شهر
    در مسالک ظفرت بدرقه رو ميل به ميل
  • آنکه در خاک حلم او آرام
    وانکه در باد حکم او تعجيل
  • گاه در دور و جنبش افلاک
    گاه در سير و تابش اجرام
  • گيرد از امن در حوالي تو
    مرغ و ماهي چو در حرم احرام
  • روز کين نفس نفيس تو کند
    چون در اوهام عمل در اجسام
  • روي تقدير از شکوهت در حجاب
    تيغ مريخ از نهيبت در نيام
  • صاحبا صدرا خداوندا چه خوانم در ندات
    کز علو پايه وصفت مي نگنجد در کلام
  • گشت در مجلس ارکان جهان از اعيان
    تا که در خدمت درگاه تو شد از خدام
  • تا زمام حدثان در کف دورست مقيم
    تا عنان دوران در کف حکمست مدام
  • گر خشک شد دماغ نهادت عجب مدار
    در حلق و در مشام تو چون مشک اذفرم
  • در عيش اگر کم آمدم از طبع ناخوشست
    در علم هر زمان به تفکر فزون ترم
  • در مکتب ادب ز وراي خرد، نهاد
    استاد غيب تخته تهديد در برم
  • ايا در امر تو تعجيل مضمر
    و يا در نهي تو تاخير مدغم
  • مقدم عهد و در دولت مؤخر
    مؤخر عهد و در فرمان مقدم
  • اي در زبان رمح تو تکبير فتح مضمر
    وي در مسير کلک تو اسرار چرخ مدغم
  • در اژدهاي رايت از باد حمله تو
    روح الله است گويي در آستين مريم
  • در شير رايت تو باد هواي هيجا
    روح الله است گويي در آستين مريم
  • گفتم نفاذ حکمش در تو مؤثر آيد
    گفتا که مي چه گويي در ماوراي من هم
  • در بوستان مجلس لهو ار ز خارجي
    چون در ميان سرو و سمن سيروراسنم
  • باد از مکان و منصب تو هرکه در وجود
    در منصبي که باشد گويد ممکنم
  • در چو من کس کمان قصد مکش
    کز تو در انتقام افزونم
  • زهي ز روي بقا در بدايت دولت
    زهي ز وجه شرف در نهايت تعظيم
  • نه يک سؤال تو آيد در انتقام درست
    نه يک جواب تو آيد در احتشام سقيم
  • نه در مفاصل اين سستيي ز بار رکاب
    نه در طبيعت آن نفرتي ز باد عنان
  • سپهر کيست که در خدمتت کند تقصير
    زمانه کيست که در نعمتت کند کفران
  • زبان بود در کامها بي تو خنجر
    نظر بود در ديده ها بي تو پيکان
  • يکي از تف سينه در قعر دوزخ
    يکي از نم ديده در موج طوفان
  • ايا چرخ در پيش قدر تو واله
    و يا ابر در پيش دست تو حيران
  • ز بيم او بتوان ديد در مظالم او
    ضمير دشمن او در درون پيراهن
  • ز تف هيبت او در دلش ببندد خون
    چنانکه بر رخ عناب و در دل روين
  • حکايتي است از آن طبع آب در دريا
    روايتي است از آن دست ابر در بهمن
  • بکاهد وقت خشمش عمر در مرگ
    بغلطد گاه کينش مرگ در خون
  • زهي جود از تو در قوت چو قارن
    زهي آز از تو در نعمت چو قارون
  • غلط را سوخت حکمت بر در سهو
    چرا را کشت امرت بر در چون
  • ندادي دل به دنيي و به عقبي
    نبستي وهم در والا و در دون
  • در خاره فتد عقدها چو عين
    در پشته فتد رخنها چو سين
  • در غصه اين ملک باد راي
    در طعنه آن خسروي تکين
  • در بزم شهي يسر بر يسار
    در رزم شهان يمن بر يمين
  • آنکه در شان او ثنا منزل
    وانکه در ذات او کرم تضمين
  • عالمي در حنين عشقش و او
    در ميان رحم هنوز جنين
  • آنکه در دست او سخا مضمر
    وانکه در کلک او هنر تضمين
  • آنکه در ملک مرادش ز عدم کرد وجود
    وانکه در عقل ضميرش ز گمان ساخت يقين
  • دولتت در همه احوال قوي باد قوي
    ايزدت در همه آفاق معين باد معين
  • از در شاهي در طغرل تکين
    شحنه دين خنجر طغرل تکين
  • صاحبا بنده را در اين يکسال
    در مديح تو شعرهاست متين
  • ايام در مواکب قلب سپاه تست
    و اسلام در حمايت عالي جناب تو
  • در حزم بادرنگي و در عزم با شتاب
    عالم گرفته گير درنگ و شتاب تو
  • آنجا که از زبان سنان در سخن شوي
    در عرصه جهان ندهد کس جواب تو
  • کجا که ني سمر رسم تست در اقوال
    کجا که ني شکر شکر تست در افواه
  • بجز تفکر مدح تو نيست در اوهام
    بجز حکايت جود تو نيست در افواه
  • زمان نيابد جز در عدم ترا بدگوي
    زمين ندارد جز در شکم ترا بدخواه
  • بجز تفکر مدح تو نيست در اوهام
    بجز حکايت شکر تو نيست در افواه
  • زمان نيابد جز در عدم ترا بدگوي
    زمين نيابد جز در شکم ترا بدخواه
  • در جهانداريت گردون فتنه در سر داشته
    وز ملکشاهيت عالم رونق از سر يافته
  • حادثه در نرد درد و فتنه در شطرنج رنج
    بدسگالت را حريف آب دندان يافته
  • قهر شاهين انتقامت اخگر دل در برش
    چون در امعاء شترمرغ از اسف بگداخته
  • بذلت در و ديوار آرزو را
    در نقش و نگار نعم گرفته
  • تا در حرم آسمان نگردد
    بر کس در شادي و غم گرفته
  • آرام زمين بر در حزم تو نشسته
    تعجيل زمان در ره عزم تو دويده
  • در عهد نفاذ تو ز پستان پلنگان
    آهو بره در خواب ستان شير مکيده
  • تو در چمن دولت و در باغ وزارت
    چون ابر خراميده و چون سرو چميده
  • بوده نقاش قضا در شجرت متواري
    گشته فراش صبا در چمنت ناپرواي
  • گرچه در عشرتند مشتي لوم
    وز چه در اطلسند چند گداي
  • چه بزرگي بود در آن نه نه اند
    هم در آن آشيان و ماوي جاي
  • من نيم در حکم خويش از کافريهاي سپهر
    ورنه در انکار من چه شاعري چه کافري