نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
دل دانا نداند راز تحقيق
مگر وقتيکه يابد
در
توفيق
تو
در
حيرت فروماندي بگرداب
که افتي ناگهان اينجاي غرقاب
تمامت تاجران آنجا بماندند
ز بهر خويش
در
غوغا بماندند
شده آنجاي سرگردان تمامت
گرفته
در
بر دريا قيامت
شود غرقه بيک لحظه
در
اينجا
نباشد ذره اينجا هويدا
همه از بهر سود خود بکارند
در
اينجا خواجگان بيشمارند
منم سيمرغ بحر لامکاني
که
در
من جوهرست وجان جاني
ولي
در
نور شرع مصطفايم
ترا اندر شريعت رهنمايم
نظر کردم ز درياي حقيقت
بداني کيست
در
کشتي رفيقت
در
اين دريا کجا گنجد حقيقت
همه مالست اسباب شريعت
منم
در
ديده دريا نمودار
که دادم جوهر دريا بيکبار
منم درياي لاهوتي اسرار
که
در
دريا شوم من ناپديدار
درختي اين چنين
در
منزلاتست
که گفتارش گشود مشکلاتست
درختي اين چنين اسرار گفتست
روا باشد اگرچه
در
نهفتست
در
آن دريا منم حق اليقينم
نمود اولين و آخرينم
برم دنيا و عقبي همچنانست
که شخصي يکنفس
در
بوستانست
درين غرقاب غم
در
عين دريا
وجود جمله ذراتست شيدا
چو کشتي
در
ربايد باد اينجا
کجاماند دلي آباد اينجا
بسي
در
ديدن رويت بگشتم
بسي دريا بسي صحرا بگشتم
توئي منصور
در
عين حضوري
که نزديکي بجمله ليک دوري
سفر کرده منم
در
ابتدايش
عيان ديدم جمال انتهايش
بوقت صبح دلرا تازه يابي
همه ذرات
در
آوازه يابي
بقاي جاوداني ذات ايشانست
عيان عشق
در
آيات ايشانست
منم عطار و اسرار جهانم
حقيقت
در
معني مي فشانم
دلا خون خورده تا
در
صفاتي
وليکن اينزمان ديدار ذاتي
چه سود از روزگار برفشانده
بدل
در
حسرت جاويد مانده
نينديشي که چون عمرت سرآيد
بسي مهتاب
در
گورت درآيد
تو
در
خوابي و بيداران برفتند
عزيزان و وفاداران برفتند
ترا صورت کجا راهت نمايد
کجا شيطان ترا
در
برگشايد
ميان آتشي خوابت ببرده
بماني
در
درون هفت پرده
طبيعت رهزنت شد
در
وجودت
طبيعت کي کند اينجاي سودت
ندارد نزد تو ابليس راهي
گرفته
در
درختت او پناهي
همي نالد خوشي اندر خرابات
سرش اينجاست يکسان
در
مناجات
ز زور بازويت اينجا نماندست
فتاده گوي حيران
در
بماندست
عيان راز ديدم
در
ملايک
نمود کل شي نيز هالک
همه ديدم بچشم سر نهاني
جمال بار
در
عين العياني
منم مفلس دراين دنيا بمانده
نمودم جمله
در
عقبي بمانده
ندارم هيچ چيزي خبر نمودش
طلبکارم
در
اينجا بود بودش
ملامت ميکشم
در
عشق دلدار
نينديشم دمي از لعنت يار
نشان عشق اينجا برنهادم
که درد عشق باشد
در
نهادم
نشان عشق من دارم بزاري
که کردستم
در
اينجا پايداري
خطاب او کجا دارد جوابي
ولي
در
عشق مسکيني خطابي
عيان رحمت تو بيشمارست
مرا اميد
در
روز شمارست
خداوند نهان وآشکاري
مرا بايد ببين
در
پرده داري
توچون سالک شدي
در
آخر کار
نمود لعنتت آيد پديدار
طلبکار آمديم و دوست ديديم
نمود خويشتن
در
پوست ديديم
جمال آدم از اعيان ذاتست
نمودش
در
فعال اندر صفاتست
تو زيشان آمدي اينجا حقيقت
فتادستي
در
اين عين طبيعت
بمانده بود اندر نهايت
عيان گشته
در
او عين سعادت
نميدانست جنت بود ديده
ولي
در
صورتي بد عين ديده
صفحه قبل
1
...
477
478
479
480
481
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن