167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

مصيبت نامه عطار

  • زين سخن الهام آمد در دلم
    شد جهاني درد در دل حاصلم
  • نه طراوت مانده در رخسار او
    نه حلاوت مانده در گفتار او
  • در رهي ميرفت شبلي دردناک
    ديد دو کودک در افتاده بخاک
  • در سياهي ساکنم زين غم مدام
    مانده ام در جامه ماتم مدام
  • آن ثريدي را که تو در کل حال
    در شکستي مدت هفتاد سال
  • دايما در خوي ناخوش مانده
    وز صفات بد در آتش مانده
  • در جهان نوباوه هر دم تراست
    صد بهشت عدن در عالم تراست
  • چون بسر سبزي بيابم راستي
    سر نهم در زردي و در کاستي
  • در گدائي و اسيري اوفتاد
    در بلا و رنج و پيري اوفتاد
  • سخت در خود مانده ام جان در خطر
    تا که از من اينچه دادي واببر
  • زود در پيچيد و پس بر سر گرفت
    قصد بردن کرد و راه در گرفت
  • ور گرو مي بر نگيري تن زند
    آتشت در جان و در خرمن زند
  • پاک همچون شاخ در گل ميشدند
    لاجرم در قرب کامل ميشدند
  • پايمال هر خس و دون گشته ايد
    در ميان خاک در خون گشته ايد
  • من که باشم در همه روي زمين
    تا مرا نامي بود در کوي دين
  • در گرفته بود طفلش آن زمان
    اي عجب پستان مادر در دهان
  • صد جهان حسرت بجان پاک در
    ميتوان ديدن بزير خاک در
  • مرده آوردند بسيارش به پيش
    در غلط افتاد زن در کار خويش
  • زن غمم در خون و در گل مانده
    همچو مرغي نيم بسمل مانده
  • هدهد از خود نيز در سر ميکند
    در سرش چيزيست سر بر ميکند
  • زانکه دنيا در بر دين ذره ايست
    صد هزاران ذره در هر تره ايست
  • نه نکوئي ماند در ديدار او
    نه طراوت ماند در رخسار او
  • خون فصد و حيض هم در طشت بود
    تا بسر آن طشت در هم گشت بود
  • آتش کفر تو در دين اوفتاد
    در همه عالم کرا اين اوفتاد
  • هم دل مؤمن تو داري در دهان
    هم توئي با خون دل در رگ روان