167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • اسم توحيدم بنام ذات بود
    در بيانم عين تحقيقات بود
  • در لسان الغيب گويائي اوست
    ديده اشياء ز بينائي اوست
  • در لسان الغيب ديد احمدم
    نقطه سربيان سرمدم
  • ابتدا و انتهائي در وجود
    زانملايک کرده بودندت سجود
  • در لسان الغيب اميدم توئي
    پادشاه ملک جاويدم توئي
  • عاشقان سرباختند در راه تو
    اين چنين سرلايق درگاه تو
  • پادشاها بنده در مانده ايم
    واز تمام کاروانها مانده ايم
  • مردگان اينجا ترا نشناختند
    در ته خاک سيه بگداختند
  • روبايمان باش و در ايمان بمير
    چونکه ايمانست آخر دستگير
  • در پي جور فقيران رفته
    شاخ عمر خويشتن ببريده
  • مصطفي را معجزات سر اوست
    در ميان قدسيان اين گفتگوست
  • مرتضي را هم ولايت داده
    باب غيبي در دلش بگشاده
  • پيشواي راستانند در جهان
    مي برندت اي پسر سوي جنان
  • ناکسي تو زناداني تست
    در تراب آباد ويراني تست
  • از سرگفتار خود برخواستم
    تخم اين اسرار در دل کاشتم
  • مهر برلب ابکمم گشته لسان
    تابماند در دهانم اين زبان
  • عين گفتارم همه تجريد ديد
    در حقيقت لمعه توحيد ديد
  • اي زيزدان بيخبر در اينجهان
    چند گردي گرد اين شيطانيان
  • ترک سوداي خيال خام گير
    در خرابات جهان اينجام گير
  • پادشاهي خشت در زير سراست
    اينمراتب حالت پيغمبر است
  • پيرو ايشان شدم دين يافتم
    در محل مرگ تلقين يافتم
  • چون نداري رشته دوک رشته
    در پي چرخ زنان سرگشته
  • هرکه دارد در جهان دل بستگي
    کي دهندش نعمت وارستگي
  • نفس شوم کافرت رسوا کند
    در درون هاويه مأوا کند
  • نفس شومت ميکند رسوا ترا
    در گنهکاريت بدهد او سزا
  • اينجهان جاي تفرج آمده
    کس ازو بهره در اينجا نستده
  • در جفايش سعي بيحد کرده
    نقد دنيايش بغارت داده
  • سالها در حيرتم از بينشت
    رحم مي آيد مرا بردانشت
  • مفلس دنيا غني آخرت
    در نگر امروز حال آخرت
  • پيروي کورانباشد حب شاه
    باشد او در روز محشر روسياه
  • خاطر دانا زخود آزرده
    در درون اين سياهي مرده
  • ردکنش عطار چون شيطان دراست
    طوق در گردن مراورازان نشست
  • خلق گمراهند و گمراهي بداست
    جاي گمراهان يقين در آتشست
  • از بدان عطار خوش بگريخته
    در زمين دوست بذري ريخته
  • صد هزاران کاسه در وي ريخته
    خاکشان با يکدگر آميخته
  • خلق را آگاهي درگاه نيست
    در بهشت جاودانشان راه نيست
  • سوي همراهان خودرو ايجعل
    زانکه هستي بهر سرگين در جدل
  • اوسر ببريده دارد در بغل
    با چنان سربازيي دارد دغل
  • اين لسانم سر مردان خداست
    در طريقت پيشوا و مقتداست
  • تو چرا چشم عنايت بسته
    در ره معني زبانت بسته
  • در فنا سرباز تا جانت دهند
    منزل موسي عمرانت دهند
  • در لسان الغيب گفتار حقم
    ثاني منصور بردار حقم
  • واي برآنان که جانشان دربلاست
    روز اولشان در ايندنيا فناست
  • ديدم و تحقيق کردم حالتش
    زآنکه بودم در درون آتشش
  • ما برفتيم و لسان بگذاشتيم
    در زمين غيب تخمي کاشتيم
  • از لسان يابي ثواب آخرت
    همرهي نيکو بود در آخرت
  • در تهيدستي ندارد آن بري
    آنفرومانده بمانده ابتري
  • اهل ترکند کفر را بگداخته
    گوي حيرت در ميان انداخته
  • اهل ترکند در حقيقت پيشوا
    سر ايشانرا خدا داند خدا
  • مرد عاقل در درون خلوتست
    برسرش باران فيض رحمت است