167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مختار نامه عطار

  • چون پاي تو در رکاب مي خواهد بود
    سوداي تو در حساب مي خواهد بود
  • گفتا: چه کني خاک در من باشي
    تا هر روزي بر تو به در مي آيم
  • در عشق تو سوختم چه مي سازي تو
    در ششدره مانده ام چه مي بازي تو
  • دل گم شد و در ره الاهي استاد
    در باديه نامتناهي استاد
  • آن ذوق که در شکرچشيدن باشد
    منديش که در شکر شنيدن باشد
  • عاجز بنشين و پاي در دامن کش
    در دامن او کجا رسد دست ترا
  • چون در دو جهان نبود کس محرم تو
    در بر همه بستي و خوشي بنشستي
  • در عشق تو دل هزار جان تاوان داد
    تن در ستم هاويه هجران داد
  • از دل گرمي که در هواي تو مراست
    در بندگيت به آتشي مانم راست
  • تا کي پرسي که هان چه داري در دل
    چون در همه آفاق ترا دارم من
  • ز آورده من در گذر و سر در نه
    زيرا که همه به هم برآورده تست
  • گه حمله عشق بر دل مجنون آر
    گه در خاکم نشان و گه در خون آر
  • اي هر نفسي جلوه گري افزونت
    گه در خاکست جلوه، گه در خونت
  • در هر چيزي ترا جمالي دگرست
    در هر ورق حسن تو حالي دگرست
  • ديرست که سوداي تو در سر دارم
    وز عشق دلي خون شده در بر دارم
  • چون در ره من وجود من سدمن است
    در راه تو تنها رويم مي بايد
  • هر اشکالي که در همه عالم هست
    در نقطه شين عشق حل مي بينم
  • سر در سر سوداي تو خواهم کردن
    در حجره دل جاي تو خواهم کردن
  • دوش آمد و گفت:«در بلا پيوستي
    آن لحظه که در چون و چرا پيوستي »
  • دوش آمد و ره بر دل و جانم در بست
    زنار ز زلف دلستانم در بست
  • دوشش ديدم چو زلف خود در تابي
    مي شد چو مرا بديد در غرقابي
  • در بازارت نمي رود کار مگر
    زانست که در خانه فروش آمده اي
  • بر سيم بناگوش تو چون جمله خلق،
    در مي نگرند، حلقه در گوش تو شد
  • خورشيد، که در زير نگين دارد ملک
    از شرم رخ تو در زوال افتاده
  • گه در خط دلبران شيرين نگرم
    گه در خد و خال و زلف مشکين نگرم