167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

مختار نامه عطار

  • چندان که به خود، قدم زنم در ره تو
    در هر قدمم حجاب مي خواهد رست
  • تا رخت وجودت به عدم در نکشند
    هر کار که کرده شد بهم در نکشند
  • در آمدنت دلخوشي و شادي بود
    پس در شدنت اينهمه دلتنگي چيست؟
  • در عالم محنت به طرب آمده يي
    در دريائي و خشک لب آمده يي
  • هر حکم که کرده اند، در اول کار،
    آگاه شوي در دم آخر که چه بود
  • جان رفت و نديد محرمي در همه عمر
    دل خست و نيافت مرهمي در همه عمر
  • در دريائي فتاده ام در گرداب
    پرواي جواب کس ندارم چکنم
  • چون رفتن جان پاک آمد در پيش
    تن را سبب هلاک آمد در پيش
  • تا عمر در آب ديده و آتش دل
    چون باد گذشت و خاک آمد در پيش
  • هم کار ز دست رفت در بي کاري
    هم عمر عزيز مي رود در خواري
  • از پاي در آمدم که تا چشم زدم
    از دست بشد دلي که در دست نبود
  • شير اجلت چو در کمين خواهد بود
    در خاک فتادنت يقين خواهد بود
  • گر در کوهي مقيم و گر در دشتي
    بر خاک گذشتگان مجاور گشتي
  • هر ذره که در وادي و در کهساري ست
    از پيکر هر گذشته يي آثاري ست
  • ناخورده در آتش جواني آبي
    چون باد در آمدي و بر خاک شدي
  • اکنون به کفن در بغنودي در خاک
    رفتي و تو گويي که نبودي آخر
  • در خاک ترا وطن نمي دانستم
    وان ماه تو در کفن نمي دانستم
  • از ناز چو در جهان نمي گنجيدي
    چون گنجيدي در لحد تنگ آخر
  • دل در ره او تصرف خويش نديد
    يک ذره در آن راه پس و پيش نديد
  • گر در همه عمر در سفر خواهي بود
    همچون فلکي زير و زبر خواهي بود
  • وآن دل در آرزوي تو مضطر شد
    در سينه زبس که سوخت خاکستر شد
  • بي چهره تو در نظري نتوان ديد
    بي سايه تو در گذري نتوان ديد
  • گه پيش در تو در سجود آمده ام
    گه بر سر آتشت چو عود آمده ام
  • در بند نيم ز هيچ کس مي داني
    در درد توام به صد هوس مي داني
  • و امروز که در معرکه مرگ افتاد
    در حسرت آن مرد که چون بي تو بزيست