نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
مختار نامه عطار
چندان که به خود، قدم زنم
در
ره تو
در
هر قدمم حجاب مي خواهد رست
تا رخت وجودت به عدم
در
نکشند
هر کار که کرده شد بهم
در
نکشند
در
آمدنت دلخوشي و شادي بود
پس
در
شدنت اينهمه دلتنگي چيست؟
در
عالم محنت به طرب آمده يي
در
دريائي و خشک لب آمده يي
هر حکم که کرده اند،
در
اول کار،
آگاه شوي
در
دم آخر که چه بود
جان رفت و نديد محرمي
در
همه عمر
دل خست و نيافت مرهمي
در
همه عمر
در
دريائي فتاده ام
در
گرداب
پرواي جواب کس ندارم چکنم
چون رفتن جان پاک آمد
در
پيش
تن را سبب هلاک آمد
در
پيش
تا عمر
در
آب ديده و آتش دل
چون باد گذشت و خاک آمد
در
پيش
هم کار ز دست رفت
در
بي کاري
هم عمر عزيز مي رود
در
خواري
از پاي
در
آمدم که تا چشم زدم
از دست بشد دلي که
در
دست نبود
شير اجلت چو
در
کمين خواهد بود
در
خاک فتادنت يقين خواهد بود
گر
در
کوهي مقيم و گر
در
دشتي
بر خاک گذشتگان مجاور گشتي
هر ذره که
در
وادي و
در
کهساري ست
از پيکر هر گذشته يي آثاري ست
ناخورده
در
آتش جواني آبي
چون باد
در
آمدي و بر خاک شدي
اکنون به کفن
در
بغنودي
در
خاک
رفتي و تو گويي که نبودي آخر
در
خاک ترا وطن نمي دانستم
وان ماه تو
در
کفن نمي دانستم
از ناز چو
در
جهان نمي گنجيدي
چون گنجيدي
در
لحد تنگ آخر
دل
در
ره او تصرف خويش نديد
يک ذره
در
آن راه پس و پيش نديد
گر
در
همه عمر
در
سفر خواهي بود
همچون فلکي زير و زبر خواهي بود
وآن دل
در
آرزوي تو مضطر شد
در
سينه زبس که سوخت خاکستر شد
بي چهره تو
در
نظري نتوان ديد
بي سايه تو
در
گذري نتوان ديد
گه پيش
در
تو
در
سجود آمده ام
گه بر سر آتشت چو عود آمده ام
در
بند نيم ز هيچ کس مي داني
در
درد توام به صد هوس مي داني
و امروز که
در
معرکه مرگ افتاد
در
حسرت آن مرد که چون بي تو بزيست
صفحه قبل
1
...
468
469
470
471
472
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن