167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مختار نامه عطار

  • هر گاه که در پرده راز آيم من
    در گرد دو کون پرده ساز آيم من
  • ماييم بدين پرده بيروني در
    هر لحظه به صد گام دگرگوني در
  • اکنون به جهان به جامه خوني در
    رفتيم به قعر بحر بي چوني در
  • در حلقه نيست هست چون زنجيري
    در هم افتاده وانچه افتاده منم
  • آن مرغ عجب در آشيان کي گنجد
    وان ماه زمين در آسمان کي گنجد
  • آن دانه که در دل زمين افکندند
    گر شاخ زند در دو جهان کي گنجد
  • گر درگه ما بسته شود در ره عشق
    در هر گامي هزار درگه داريم
  • در محو دلم ز خويشتن ماند باز
    در توحيدم حجاب افتد آغاز
  • چندن که تو در خويش به عمري بروي
    در بي خويشي به يک نفس ما برويم
  • در چشم تو صد هزار مهره ست، ولي
    چون در نگري حقه تهي افتاده است
  • گر در هيچي مايه شادي و بقاست
    ور در همه اي قاعده درد و بلاست
  • دلشاد مشو ز وصل اگر در طربي
    دل تنگ مکن زهجر اگر در تعبي
  • تا چند به خود در نگري چنديني
    در هستي خود رنج بري چنديني
  • از پس منشين يکدم و در پيش مباش
    در بند رضاي نفس بد کيش مباش
  • چون مي نرسد به سرافرازي تو دست
    سر در پايت به خواب در خواهم شد
  • عمري شب و روز در تفکر بوديم
    سر گشته در آمديم و حيران رفتيم
  • سرگشته در اين دايره بي در و بام
    ناآمده برقرار و نارفته به کام
  • گر جام جهان نماي مي جويي تو
    در صندوقي نهاده در سينه تست
  • دل را که هزار باره در خون کشمش
    وقت است که در خطه بيچون کشمش
  • چون ذره ناچيز بود در سايه
    چون کودک يک روزه بود در خورشيد
  • در پرده کژ چند دوي از چپ و راست
    در پرده دل نشين که راهت آنجاست
  • هر خاصيت که در دو عالم نقد است
    در جوهر تو زان همه انموداري ست
  • امروز چنانکه جانت در جسم گم است
    فردا جسم تو گم شود در جانت
  • هر روز، هزار ساله ره در خود رفت
    تا در پس پرده خويش را باز شناخت
  • جانهاست در آن جهان بر انبار زده
    تن هاست درين بر در و ديوار زده