167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • شه بيدار بوسي چند در وفت
    بکام خود ميان کار در رفت
  • در آنشب سخت طوفاني خوش افتاد
    که در هم گشت آب و آتش و باد
  • شکر گشته شرنگ و گل شده خار
    نه در ده خلق و نه در دار ديار
  • جهان در فربهي و در گدازت
    فراغت داد از آز و نيازت
  • نه دل در سينه و نه عقل برجاي
    نه مقنع بر سرو نه کفش در پاي
  • کنون از حلقه بيرونم نهادي
    شدي در خاک و در خونم نهادي
  • اگر در زندگي در خاک و افلاک
    تواني گشت خاک، آنجا رسي پاک
  • سعيدي، گر تو در افلاک ماني
    شقي باشي اگر در خاک ماني
  • تنت مرد و تو دل در خويش داري
    نداري برگ وره در پيش داري
  • تو هم گردش بسي در پيش داري
    چه ميگويم که هم در خويش داري
  • چرا در عالمي دل بسته داري
    کز و غم در غمي پيوسته داري
  • چو در جان کندني اي مانده در دام
    منه جان کندنت رازيستن نام
  • چو در دنيا نمي گنجي تو از خويش
    چگونه در لحد گنجي بينديش
  • چه جويي در زر و نعمت رياست
    که هر دو هست در عقبي نجاست
  • زبان در فشان تو مريزاد
    بجز در از زبان تو مريزاد
  • چو ضد در ضد ببيني تو در آغاز
    بداني قدر جسم خويشتن باز
  • اگر در عافيت اي مور در طاس
    بشب آري تو قدر روز بشناس
  • درون خاک او شمعي بر افروز
    که نه در شب فرو ميرد نه در روز
  • مختار نامه عطار

  • در راه تو، صد هزار عالم، گردي
    در کوي تو، صد هزارآدم، خاکي
  • اي هشت بهشت، يک نثار در تو
    وي هفت سپهر، پرده دار در تو
  • در هر دو جهان هر گل وصفت که شکفت
    در وادي توحيد تو يک خاربن است
  • اي غير تو در همه جهان موئي نه
    جز روي تو در همه جهان روئي نه
  • اسرار تو در حروف نتواند بود
    واعداد تو در الوف نتواند بود
  • هم در بر خود خواندگان داري تو
    هم از در خود راندگان داري تو
  • اي گم شده ديوانه و عاقل، در تو
    سر رشته ذره ذره حاصل، در تو