167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • چو در دريا بسي ميکرد يارب
    ز دريا ديد خشکي ليک در لب
  • منم چون موي تو در چين نشسته
    تو در رومي کمر بر موي بسته
  • چو مويم، در غم آن موي مشکين
    بمويي در نميايد ترا اين
  • چو مويي زان بچشمت در نيايم
    که در چشم تو مويي مينمايم
  • چو مويم بي رخت افتاده در شست
    بمانده همچو مويي در هم و پست
  • ز من تا مرگ مويي در ميانست
    نگه کن در تنم کان موي آنست
  • اگر سر در کشم زان موي در چشم
    سرمن باز بر چون موي بر چشم
  • فغان در بست و در فرياد آمد
    فلک را خود ازان کي ياد آمد
  • در آن شب فرخ از بنگه بدر شد
    بره صد بار با سگ در کمر شد
  • منم در رنج و بيماري گرفتار
    تنم در سختي و خواري گرفتار
  • چوني در عشق ان دلبر کمربست
    بصد دل دل در آن تنگ شکر بست
  • بگفت اين و در ايوانش فرستاد
    چو سروي در شبستانش فرستاد
  • بگل گفت ايدلم در تاب کرده
    خرد را چشم تو در خواب کرده
  • چو صور صبح در دنيا دميدند
    ز بستر خفتگان در ميرميدند
  • چو بانگ کوس در دشت اوفتادي
    زمين چون چرخ در گشت اوفتادي
  • هزاهز در ميان لشکر افتاد
    تو گفتي آتشي در کشور افتاد
  • بآخر هم بدين کردار يک ماه
    بماند آن لشکر در مانده در راه
  • پس آنگه در نهاني در گشادند
    بزوي آب خندق پل نهادند
  • نه چندان شور آنشب در جهان بود
    که در روز قيامت بيش از ان بود
  • در آخر گرچه بد کردار بودم
    ولي با تو در اول يار بودم
  • کسي کو در غم جاه اوفتادست
    زاوج چرخ در چاه اوفتادست
  • چو تو در خوردوپوش خويش ماني
    زننگ خويش سر در پيش ماني
  • قدم در راه نه ايستادگي چيست
    سفر در پيش گير افتادگي چيست
  • نکوتر آنکه ايشان هر دو باهم
    بهم سازند در شادي و در غم
  • بالحان مطربان بلبل آهنگ
    همه در وصف گل گفتند در چنگ