167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • بقدر ذره يي گردر حسابي
    ز خورشيد الهي در حجابي
  • الهي سخت ميترسم بغايت
    که در پيشست راهي بي نهايت
  • خداوندا بسي تقصير کردم
    شبه در معصيت چون شير کردم
  • چو مهر انبيايي در دو عالم
    بمهر تست ذريات آدم
  • گر انگشتت نبودي در مقابل
    نديدي منزلت ماه از منازل
  • ترا ام القري کي در حسابست
    نبي امي ازام الکتابست
  • زنور او موحد شد مقرب
    که در صبحست همرنگي کوکب
  • کسي در صحبت قرآن هميشه
    حيا چون نبودش پيوسته پيشه
  • خداوندش يکي سايل فرستاد
    که آمد در نمازش پيش،استاد
  • بترک جمله عالم گرفتست
    فرو رفته بهم در دم گرفتست
  • زبحر قلزم پر در خاطر
    بغواصي برون آري جواهر
  • بدست زهره جام مي سراسر
    ستاده مشتري را در برابر
  • سه سالست اينزمان تالب ببستي
    بزهد خشک در کنجي نشستي
  • اگر چه طب بقانونست اما
    اشاراتست در شعر و معما
  • ببين خورشيد را در چار پرده
    فروغ خويشتن اظهار کرده
  • بداروخانه پانصد شخص بودند
    که در هر روز نبضم مينمودند
  • بخدمت ربع مسکون در سجودم
    بعشرت سبع دريا عشر جودم
  • چو رايم در اسد خورشيد گردد
    دلم آيينه جمشيد گردد
  • يکي گوهر که در سلک زمانه
    سخن منظوم گويد جاودانه
  • شگفتي در پس پرده فراوانست
    نميداني وليکن بر تو آسانست
  • بشير و شکرش پروانه ميداد
    چوشهدش تربيت در خانه ميداد
  • شبي تيره جهاني آرميده
    سياهي در پلاس شب دميده
  • شبانروزي بماهي ره بريدند
    سرمه رهزنان در راه ديدند
  • بزاري چشم بر صحرا نهاده
    وزو فرياد در صحرا فتاده
  • بخوزستان رسيد آن تنگ شکر
    گرفته شيرخواري تنگ در بر
  • بره در منظري پرکار ميديد
    يکي ايوان فلک کردار ميديد
  • برون آمد از آن در باغباني
    گلي ترديد پيش گلستاني
  • اگر معده نبودي غم نبودي
    خصومت در همه عالم نبودي
  • صلاي عمر من در داد ايام
    بجاي مرگ بنشينم سرانجام
  • يکي شه بود در شهر سپاهان
    که بودندي غلامش پادشاهان
  • چو موري پرفگنده پاي کنده
    نگونساري بطاسي در فگنده
  • گهي در زنگبار مويش افتاد
    گهي دربند روم رويش افتاد
  • شب آبستن آنکه در زماني
    بزاده لعبت زرين جهاني
  • زباني داشت در حاضر جوابي
    بتيزي چون لب تيغ سدابي
  • در ايوان قبله جمشيد ميجست
    چراغي خواست وان خورشيد ميجست
  • وگرنه بازماندم در هلاکي
    چو ماهي بودمي بر روي خاکي
  • شبي چون زنگي اندر قيرمانده
    عروس روز در شبگير مانده
  • بدان ميآريم در انتقامت
    که گويم شيرپستانم حرامت
  • فکندي چينه سالوس در دام
    چه ميخواهي ازين سرگشته ايام
  • ستاره ديده در شکرستانش
    زمين بوسيده ماه آسمانش
  • نهاده بند بر پاي ستاره
    در افتاده مؤذن از مناره
  • شباهنگ فلک در گور مانده
    چراغ اسمان شب کور مانده
  • شده اسکندر شب در سياهي
    نهان چون خضر مرغ صبحگاهي
  • سيه پوشيده هاروت سپيده
    فتاده ماه در چاه زبيده
  • کليد صبح در دريا فتاده
    جهانرا کوه بر بالا فتاده
  • مرا در دستگيري ياريي کن
    بپيغامي ازو دلداريي کن
  • دو شورانگيز او مخمور مانده
    سياهي در ميان نور مانده
  • بخوردي لاجرم، شادي برويت
    بگيرد استخواني در گلويت
  • چو در ميدان رسوايي فتادي
    درين ميدان بزن گويي بشادي
  • ربابي در بر و تنها نشسته
    بتنهايي ز نااهلان برسته