167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • چو شيري کوبگيرد گور در راه
    بدندان در نيارد جز جگر گاه
  • تو چندي در عزاي او نشستي
    بمحنت در بلاي او نشستي
  • همه در بيم و سرگردان بمانده
    که چون گوييم در چوگان بمانده
  • گرفتار آمده در آب و صندوق
    گهي در قعر دريا گه بعيوق
  • چو چوگاني شده پشتش بخم در
    چو گويي بسته پا و سر بهم در
  • زرشک خود مرا در خون جان شد
    چنين در خون جاني کي توان شد
  • دو چشمت جادوان دلفروزند
    که در آنجا مرا جان در تو دوزند
  • ز زلف خود شکن گر در کشيدي
    بجاي هر يکي صد در رسيدي
  • چو در هم بافت آن دو موي چون شست
    ز زفتي در نميآمد بدو دست
  • کنار جوي نرگس رسته بيرون
    نشسته سبزه در نم لاله در خون
  • تو گفتي در بهشتي حور خفتست
    ويا در نرگس تر نور خفتست
  • چو گل در خواب رفت از بوي گلزار
    ز رويش فتنه شد در حال بيدار
  • مرا در عشق او از خود خبر نيست
    نکوتر زو بعالم در، پسر نيست
  • چو خاتون در جهان يک سيمبرنيست
    بعالم در، چنين باغي دگر نيست
  • چرا در باغ شاه چين نيايي
    چو خسرو در بر شيرين نيايي
  • گل تر گفت ميبايد مرا اين
    ولي در روم با خسرو نه در چين
  • ميان باغ در شد آن فسونگر
    ازار پاي کرد آنجا بخون در
  • در آن شب دختر افتاده در دام
    بخون ميگشت از انمرغ دلارام
  • خروشي در ميان مردم افتاد
    تو گفتي آتشي در انجم افتاد
  • همه خيره در آن پستان بماندند
    همه در کار گل حيران بماندند
  • دلش را زلف گل در دام آورد
    خرد آنجا زبان در کام آورد
  • دلم در عشق چندان شور دارد
    که گر در عرش پيچد زور دارد
  • چو تو در پرده چندين جاه داري
    چرا پيوسته سر در راه داري
  • همه معني او چون در از آنست
    که چشمم بر سر آن در فشانست
  • توان ديدن پري در شيشه بسيار
    ترا در شيشه ميجويد پري وار