167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در کارگاه تحقيق غير از عدم نبوديم
    امروز از تو باغيم دل خاکهم نبوديم
  • ني دير جاي ما شدني کعبه متکا شد
    در هر کجا رسيديم ثابت قدم نبوديم
  • پرواز تا کجاها شهرت طرازد از ما
    در آشيان عنقا طبل و علم نبوديم
  • شايسته هنر را کس از وطن نراند
    در ملک نيستي هم پر محتشم نبوديم
  • اکنون بقدر امواج بايد قلم بخون زد
    تا چشمه در نظر بود عبرت رقم نبوديم
  • يادم آمد در رهت ذوق بسر غلطيدني
    همچو اشک خويش از سر تا قدم پهلو شدم
  • در مکتب تأمل فارغ زصوت و حرفم
    بوئي بغنچه محوم خطي بنقطه حرفم
  • گشود از نفي خويشم پرده اثبات بيرنگي
    پري در جلوه آمد تا شکست شيشه ناليدم
  • دست و پا گم کرده شوق تماشاي توام
    افگند يارب سرافتاده در پاي توام
  • در محبت فرق تمييز نياز و ناز کو
    هر قدر مجنون خويشم محو ليلاي توام
  • بخت سيهم باب حضوري نپسندد
    تا در چمنت يک دو سه گل آينه کارم
  • دل حيرت آفرينست هر سو نظر گشائيم
    در خانه هيچکس نيست آئينه است و مائيم
  • تا چند دانه ما نازد بسخت جاني
    در يک دو روز ديگر بيرون آسيائيم
  • شبنم چه جام گيرد از نشه تعين
    در باده آب دائيم پيمانه حيائيم
  • تا کي کشد تعين ادبار نسبت ما
    ننگي چو بار مردن در گردن بقائيم
  • در رنگ زرد ميشکنم گرد خون دل
    ياقوت ميگدازم و بيجا ده ميکنم
  • چشم خيال دوخته ام بر طلسم دل
    آئينه حلقه در نگشاده ميکنم
  • در ضمن ناله ئي که دل ازياس ميکشد
    پروازهاست کز پزش آزاد ميکنم
  • کيفيت ميان تو باغ تصور است
    مو در دماغ خامه بهزاد ميکنم
  • بهار آبرويم صد خزان خجلت ببر دارد
    شگفتن در مزاجم نيست رنگ زرد را مانم
  • تميز خلق از تشويش کوري برنمي آيد
    همه گر سرمه جوشم در نظرها گرد را مانم
  • عمرها شد در شبستان تماشاگاه دهر
    سير اين نه پرده فانوس خيالي ميکنم
  • لاله و گل منتظر باشند و من همچون چنار
    يک چراغان در بهار کهنه سالي ميکنم
  • (بيدل) اگر خطاي ما در خور ساز زندگيست
    تا بکفن رسيده ايم ناله سفيد کرده ايم
  • اضطراب شعله در انديشه خاکستر است
    تا نفس باقيست از شوق فنا جان ميکنم
  • دور گرد عجزم اما در شهادتگاه شوق
    تيغ او نزديک تر از رگ بود با گردنم
  • در دبستان تأمل پيش خود شرمنده کرد
    معني موهوم يعني دل بدنيا بستنم
  • دانه ئي من در زمين نارسيدن کشته ام
    عمرها شد پاي خواب آلوده اين دامنم
  • موج ما يک شکن از خاک نجوشيد بلند
    بحر عجزيم که در آبله طوفان کرديم
  • عشق در عرض وفا انجمن معشوقست
    چشم بندي که باين پيکر عريان کرديم
  • آگهي در کارگاه مخملم خون ميخورد
    خواب پا برجاست صد پهلو اگر گرداندم
  • اي قناعت پا بدامن کش که چشم حرص دون
    کاسه ئي دارد مبادا در بدر گرداندم
  • کمند کس حريف صيد آزادم نميگردد
    امل ها رشته در گردن کم است از سعي فتراکم
  • نميسوزم نفس بيهوده در تدبير جمعيت
    دم فرصت کسل دارم منش ناچار دلاکم
  • پيش من نه آسمان پشمي ندارد در کلاه
    ميدهد زاهد فريب عصمت عمامه ام
  • لوح امکان در خور باليدن نطقم نبود
    فکر معنيهاي نازک کرد نال خامه ام
  • لغزشي داشت ره عشق که در گام نخست
    طوف آسودگي آبله پايان کرديم
  • صبح اين ميکده گم بود در آغوش خمار
    ما هم از شوخي خميازه گريبان کرديم
  • وسعت عيش جهان در خور خرسندي بود
    عالمي را زدل تنگ بزندان کرديم
  • هر نفس چاک گريبان بهاري دارد
    در جگر بوي گل کيست که پنهان کرديم
  • فيض صبحي در طلسم هستيم افسرده بود
    دامن اين گرد سنگين يکدوچين برتر زدم
  • خشک طبعان غوطها در مغز دانش خورده اند
    بسکه بر اوراق معني آب نظم تر زدم
  • هر برگ گل بعرض من آينه است و من
    چون بو هنوز در چمن بيمثاليم
  • در پرده کوس سلطنت فقر ميزند
    حيرت صداست چيني ناز سفاليم
  • در هر سري بنشه ديگر دويده است
    چون موج باده ريشه بي اعتداليم
  • خاک ما جوهر هر ذره اش آينه گراست
    در عدم نيز همان تشنه ديدار توايم
  • پيش ازين ساغر الفت چه اثر پيمايد
    ميرويم از خود و در حيرت رفتار توايم
  • بي نشاني مشربم دارد که تا مانند ماه
    آينه در دستم و تمثال پنهان کرده ام
  • کثرت آثار در ترک تماشا وحدت است
    چشم پوشم آنچه تفصيليست اجمالي کنم
  • سوختن همچون چنار آسان نمي آيد بدست
    نوبر اين رنگ شايد در کهن سالي کنم
  • زان ناله که شب بيرخت افراخته بودم
    در گردن گردون رسن انداخته بودم
  • زبال نار سابر خويش پيچيده است پروازم
    لب خاموش دايم در قفس دارد چو آوازم
  • خيالي ميکشد محمل کدامين راه و کو منزل
    سوار حيرتم در عرصه آينه مي تازم
  • برنگي آب ميگردم زشرم خودنمائيها
    که سيلابي کند در خانه آينه تمثالم
  • هنوز جلوه من در فضاي بيرنگيست
    خيالم و بنگه کرده اند زنجيرم
  • چه نغمه داشت ني تير او که در طلبش
    چو رنگ ميرود از خويش خون نخچيرم
  • زگيسو نيايد فسون نگاهش
    تو از هند مگذر که من در فرنگم
  • بناي نقش پايم در زمين نارسائيها
    بدوش سايه هم نتوان رساندن دست ديوارم
  • چو خاشاکم نگاهي در رگ خواب آشيان دارد
    خدايا آتشين روئي کند يکچشم بيدارم
  • وفا سررشته اش صد عقد الفت در کمين دارد
    زبس درهم گسستم سبحه پيدا کرد زنارم
  • غرور کبريائي داشتم در ملک آزادي
    زبار دل خميدم تا تواضع با فلک کردم
  • زحرف راحت اسباب دنيا پنبه در گوشم
    مبادا زبستر مخمل ربايد خواب خرگوشم
  • سفيدي ميکند از پنبه اينجا چشم اميدي
    نواي عالم آشوبي که دارد در نظر گوشم
  • مگر آواز پائي بشنوم (بيدل) درين وادي
    برنگ نقش پا در راه حسرت سر بسر گوشم
  • رنگ پر طاوس ندارد غم پرواز
    در کارگه آينه خفته است بهارم
  • در چشم کسان ميکنم از دور سياهي
    خورشيدم و آئينه تحقيق ندارم
  • در وصل زمحرومي ديدار مپرسيد
    آينه نه فهميد که من با که دوچارم
  • کس قطره کند تحفه در پاچه جنون است
    دل پيشکشت گر همه عذر است نيارم
  • شرار بود که در سنگ بود آئينه من
    بخويش دير رسيدم که از شتاب گذشتم
  • زخورشيد جمالش تا عرق سازد عيان انجم
    بگردون ميشود در ديده حيرت نهان انجم
  • جهان در عالم بيگانگي شد آشناي من
    سراب آينه ام گل ميکند نزديکي از دورم
  • همان بهتر که خاکستر شوم در پرده عبرت
    نقاب از روي کارم برنداري خون منصورم
  • خلل تعمير سيلاب حوادث نيستم (بيدل)
    بناي حسرتي در عالم اميد معمورم
  • ببوي غنچه نسبت کرده ام طرز کلامت را
    زبان برگ گل در عذر اين تقصير ميخواهم
  • نبود اين دشت اي پاي تمنا قابل جولان
    برنگ اشک در اول قدم لغزيدنت نازم
  • سيه مست شهرت نيم ورنه منهم
    چو نقش نگين صبح در شام گيرم
  • زبس همتم ننگ تزوير دارد
    محالست اگر دانه در دام گيرم
  • زسوز و ماتم اين انجمنها کي خبر دارم
    چراغ خامشم سر در گريبان دگر دارم
  • چو گردون شش جهت همواري من ميکند جولان
    برون وحشتم گرديست در هر جا گذر دارم
  • سويداي دلست اين يا سواد وحشت امکان
    که تا واکرده ام مژگان غباري در نظر دارم
  • طلاطم دستگاه شوخي موجم نميگردد
    محيط حيرتم آبي که دارم در گهر دارم
  • خيالي نيست در دل کز شرر بالي نيفشاند
    جنون دارد تب شيراز خس و خار بيابانم
  • مپرسيد از سواد معني آگاهان اين محفل
    که طومار سحر در دستم و محتاج عنوان
  • گر اين انفعال است در کسب دانش
    جنون بود کاري که با هوش کردم
  • جنوني در گره دارم بذوق سرمه گرديدن
    سپند بيقرارم ناله خواهد کرد خاموشم
  • زفيض ناتواني مصرعي در خلق ممتازم
    چو ماه نو بيکبال آسمان سير است پروازم
  • بهجرت گر نيم دمساز آه و ناله معذورم
    شکست خاطرم در سرمه خوابيده است آوازم
  • بهر واماندگي از ساز وحشت نيستم غافل
    صدائي هست (بيدل) در شکست رنگ پروازم
  • در خرابات تغافل درد هم ناصاف نيست
    چشم اگر پوشم جهاني را منزه ميکنم
  • چراغ عشرت اين بزم بيتو نور ندارد
    مگر در آتشي افتم که ماهتاب گزينم
  • بمحفل که نم منتي است در مي جامش
    سپند نالم اگر اشکي از کباب گزينم
  • در دير نااميدي دل آتشي نيفروخت
    آخر بدوش حسرت چون شب زگال بردم
  • داد دل از عزيزان کس بيش ازين چه خواهد
    در مجلس کري چند فرياد لال بردم
  • تنهائيم برآورد از تنگناي اوهام
    زين شش در آخر کار بازي بخال بردم
  • زين سجده خود دار تفاخر چه فروشم
    در راه تو افتاده سرم ليک بدوشم
  • زين صفر کز عدم در هستي گشوده ايم
    آينه حباب خيالت زدوده ايم
  • در وصل هم زحسرت ديدار چاره نيست
    با عشق طالعيست که ما آزموده ايم
  • گردم چمن رنگ نبالد چه خيالست
    عمريست که در راه تمناي تو خاکم
  • هيچکس چون شمع داغ بي تميزيها مباد
    سر بجيب و پا بدامن در تلاش راحتيم
  • خواه عالم نقش بند و خواه عنقا کن خيال
    در دماغ خامه نقاش موي صورتيم