167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • چو من در عشق دستي خوش نيفتد
    که جز در سوخته آتش نيفتد
  • چو دل سر در ره پيوندش آورد
    بمويي زلف گل در بندش آورد
  • زسر در جلوه ده نوع سخن را
    که در رشک افگني چرخ کهن را
  • چو گل در پوست مي گنجيد با دوست
    دلش چون گل نمي گنجيد در پوست
  • ز گل چون بلبلي در زاري آمد
    ميان خاک در خونخواري آمد
  • فرا در آمده اقبالت از بام
    زدستت رفته و تو مانده در دام
  • گره بر ابروي پرچين زد ازوي
    قدم در خشم و دم در کين زد از وي
  • چو بيني در خرابي کار ناساز
    در آبادي بنتوان گفت از ان باز
  • مشو در تاب از جسم چو مويم
    مشو در خط زکين من چو رويم
  • چو در دام خود آوردي تمامم
    دمي در دم برون آوراز دامم
  • نهاد القصه او را در شبانگاه
    اساس وعده در خلوتگه ماه
  • بباغ آمد چو ماهي دايه در پس
    بشکل آفتاب و سايه در پس
  • بکنج باغ در، خلوتگهي بود
    که آن در خورد خورشيد و مهي بود
  • چو مويم پنبه شد در پنبه کردن
    مرا پنبه مکن در دنبه خوردن
  • چو پنبه تا تو در اطلس رسيدي
    چو کرم پيله پشمم در کشيدي
  • گل از سر چون صلاي ناز در داد
    متاع عيش را آواز در داد
  • زده اسباب شادي دست در هم
    بپاي افتاده دو سرمست در هم
  • بمهر من مکن زنهار آهنگ
    که گل در غنچه بهتر لعل در سنگ
  • چو دل با توکند در کاسه دستي
    چرا در کاسه گيري دست مستي
  • چو در کاري بخواهي کرد آرام
    در اول کن که پيدا نيست انجام
  • چو دامن روي من در پاي ديده
    وزين سر گشته دامن در کشيده
  • چو دل را در ميان خط کشيدي
    خطي در دل کشيدي و رميدي
  • بگفت اين و شکر در تنگ آورد
    ززلفش ماه در خرچنگ آورد
  • يکي سر در کنار آن نهاده
    غمش سر در ميان جان نهاده
  • سپيده از پس بالا در آمد
    در صبح از بن دريا برآمد