167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • چنان در عشق آن دلدار پيوست
    که بگست از خود و در يار پيوست
  • اگر گويم سوي قصر آي از بام
    ز صد در بيش گيري در ره آرام
  • چو شب در انتظار روز باشي
    چو شمعي تا سحر در سوز باشي
  • مرا در گردنت حق بيشمارست
    بگو در گردن من تاچه کارست
  • فسونگر گشت و در بيداد آمد
    زدست دايه در فرياد آمد
  • از آن خط شد پري در من چه سازم
    بدين سانم در آن خط عشق بازم
  • پري در شيشه آيدوين پريزاد
    دلم در شيشه کرد و شيشه افتاد
  • بر سوايي خروشي در جهان بست
    که هرگز آن نگويد در جهان مست
  • هوا در تف و در سوز او فگندت
    چه بدبختي بدين روز او فگندت
  • چنان سوداش در دل محکم افتاد
    که در سنگ آنچنان نقشي کم افتاد
  • چو صيدي مرده در شستم فتادي
    چو پاي مور در دستم فتادي
  • دلش در آتش و تن مانده در آب
    نه خوردش بود ازين انديشه نه خواب
  • خروس صبح در ويرانه مرده
    دهل زنرا زنش در خانه مرده
  • همه شب صبحدم دم در کشيده
    پلاسي را بعالم در کشيده
  • ستاره چار ميخ و ماه در بند
    سپاه روز دور و راه در بند
  • دميده چشم اختر ميل در چشم
    پلاس شب کشيده نيل در چشم
  • بر هرمز شو و چيزي در انداز
    مگر کاين در شود بر دست تو باز
  • دو لب در بوسه دادن خسته داريد
    بشکر مغز را در پسته داريد
  • الا اي دايه چنديني چه بودت
    مگر در راه ديوي در ربودت
  • چرا آخر چنين در خون نشستي
    ز خون ديده در جيحون نشستي
  • از اول در وفاميزد دلش جوش
    در آخر گشت خشم آلود و خاموش
  • در اول دل ربود و برد هوشت
    در آخر هم فرو گويد بگوشت
  • کنون کاري که بر جان من آمد
    بسر در خون مرا در گردن آمد
  • مرا کي ديو شب همخوابه باشد
    که در شب ديو در گرما به باشد
  • مرا در کار خود بر دام بستي
    تو چون صياد در گوشه نشستي