نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
الهي نامه عطار
اگر
در
عشق نه خلوت نشيني
حريف اژدهاي آتشيني
ملايک چشم بر کارش گشادند
ز کارش
در
گماني اوفتادند
که جبريل امين
در
هيچ بابي
نبودست آرزومند کبابي
ترا تا نفس ميماند خيالي
بود
در
مولشش دادن کمالي
زبيده بود
در
هودج نشسته
بحج ميرفت بر فالي خجسته
فشاندي آستيني هر زماني
که
در
زير علم بودش جهاني
نديدي آنکه يعقوب پيمبر
ببويي روشنش شد چشم
در
سر
تو قدر دوستان او نداني
که مردي غافلي
در
زندگاني
بغيري ننگريم و جمع باشيم
همه
در
استقامت شمع باشيم
پدر چون شد بايوان آلهي
پسر بنشست
در
ديوان شاهي
شه حارث چو خورشيدي خجسته
سليمان وار
در
پيشان نشسته
گهي سرمست
در
دادي شرابي
گهي بنواختي خوش خوش ربابي
چو صبح خنده آرد
در
تباشير
مزاج استخوان گيرد طباشير
سپه القصه افتادند
در
هم
بکشتن دست بگشادند بر هم
ميان خاک
در
خونم مگردان
سراسيمه چو گردونم مگردان
چو سرگردانيم ميداني آخر
بپايم
در
چه ميگرداني آخر
سرشته بود يک داروي ديگر
که تابستان بماليدي بخود
در
اگر تو کيمياي عالم افروز
نميداني ز افلاطون
در
آموز
اگر کسي
در
آئينه بيني
کجا رويت معايينه بيني
براي بايزيد آمد ز جائي
غريبي
در
بزد چون آشنائي
که من
در
آرزوي بايزيدم
بسي جستم ولي گردش نديدم
مگر محمود ميآمد ز راهي
در
آمد پيش خرقاني بگاهي
در
گنج آلهي بر گشادم
آلهي نامه نام اين نهادم
بزرگاني که
در
هفت آسمانند
آلهي نامه عطار خوانند
چو
در
ملک قناعت پادشاهم
توانم کرد دائم هرچه خواهم
اگر تو شعر آري پيلواري
نيابي يک درم
در
روزگاري
بخوف و ترس او
در
روزگاري
نيفتادست هرگز ترس کاري
بپرم گر بترک بند گيرم
وگرنه سرنگون
در
بند ميرم
کنون
در
گوشه حيران نشستم
ستون کردم بزير روي دستم
شبي بوسهل صعولکي سحرگاه
چنان
در
خواب ميديدي که ناگاه
مگر ميرفت
در
صحرا براهي
پديد آمد ميان راه چاهي
مگر شبلي امام عالم افروز
گذر ميکرد
در
عرفات يکروز
چو مجلسيانش اين پاسخ شنيدند
همه يکبارگي دم
در
کشيدند
خداوند کريمي روز پيري
کجا بنده فروشد
در
اسيري
اگرچه جمله
در
تقصير گشتم
مرا مفروش کآخر پير گشتم
سييدي يافت
در
اسلام مويش
جز آزادي نخواهد بود رويش
خدايا چون ترا حلقه بگوشم
ميفکن روز پيري
در
فروشم
بنامت باب نامه باز کردم
زبانرا
در
فصاحت راه دادم
اگر خوش گوي گردم گوي بردم
در
گنج عبارت برگشادم
بلي جف القلم
در
خامه تست
بآغازش تو دادستي هدايت
محمد کو سرافراز عرب بود
وجودش
در
درياي طلب بود
خرد انگشت
در
دندان بمانده
صفات لايزالش کس ندانست
درون جمله از عشق گويا
جمالت پرتوي
در
عالم انداخت
ورا گفتي يقين سر دمادم
کرامت داديش
در
آشنائي
فرو مانده بدرياي صفاتت
منم
در
وصالت را طلب کار
کنون از کردها استغفرالله
تو اميد مني
در
عين طاعت
بفضل خويشتن بخشي نجاتم
تو اميد مني
در
پاي ميزان
در
کلي گشادستي بتحقيق
درين ره داد دادستي بتحقيق
اگرچه انبيا راهي نمودند
دري از وصل
در
آنجا گشودند
جلال تست آنجا جاودانه
توئي
در
آفرينش بي بهانه
صفحه قبل
1
...
452
453
454
455
456
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن