167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • چو در بندد دري از خاک و خشتم
    دري بگشاي در گور از بهشتم
  • خدا را در حقيقت اوست بنده
    لباس اصطفا در بر فکنده
  • طوافت ميکند تا در وجودست
    که او را در روش سعدالسعودست
  • در آمد پيک الهامي ز پيشانش
    سخن گفت از زبان وحي در جانش
  • چو دين را مغز بودي در دماغش
    بسي کردند روغن در چراغش
  • اگر در دل ز فاروقت غباريست
    ترا در راه دين آشفته کاريست
  • دل پاکش چو جان پاک در باخت
    بپاکي با کلام پاک در ساخت
  • چنين گفت او که در دين حق تعالي
    مرادادست در علم آن کمالي
  • نمازش را چو خاتم در نگنجيد
    بجز حق ذره يي هم در نگنجيد
  • چو در دريا فکند آن شست در راه
    بشست افتاد از ماهيش تا ماه
  • چو داري عالم تحقيق در راه
    ز عالم آفرين توفيق در خواه
  • چنين دريا ز در پيوسته پرباد
    نثار هر دري صد دانه در باد
  • در اين شب اين رفيقم بود در بر
    چو شمع از آتش دل دود برسر
  • خوشي در سلک کش در سخن را
    بمعني نو کن اين جان کهن را
  • جهاني راز داري دي ميان آر
    همه در لفظ کوش و در بيان آر
  • الا اي جوهر قدسي کجايي
    نه در عرش و نه در کرسي کجايي
  • نه در کونين و نه در عالميني
    که سرگردان بين الاصبعيني
  • خدا را نعت و توحيدي بگفتم
    زهر در در حکمت نيز سفتم
  • که در هر نقطه صد معني نهانست
    ولي در چشم صاحبدل عيانست
  • بحق چون شهريار بحرو بر بود
    گهش در بحرو گه در بر سفر بود
  • رخي چون ماه داشت که دانه در
    بمه در ننگرستي از تکبر
  • تو هم در طاس گردون سرنگوني
    نميداني که سر در طاس خوني
  • چو زن را نوبت زادن در آمد
    ز غنچه گل بافتادن در آمد
  • در آن صحراش يک گرگ آشنانه
    ز صحرا در دلش جز تنگنانه
  • بستي سيمبر از بر بيفتاد
    زبانش پيش در از در بيفتاد