نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
تذکرة الاوليا عطار
... تو را هنوز خلوت
در
پيش است تا
در
خلا ديگر گونه اي و
در
ملا ديگر ...
... گفت: «تمامي بندگي
در
آزادي است و
در
تحقيق بندگي، آزاد(ي) تمام ...
... بيرون آيم. چون
در
بگشادم، جواني ديدم گليمي پوشيده و بر
در
سراي ...
سر را
در
جان به زندان کرد، جان را
در
دل محبوس گردانيد و دل را
در
...
آن گه اسرار
در
من پديد آمد. پس گفتم: «تو که اي؟». گفت: «من
در
...
ابوعمرو گفت:
در
ابتداء توبه کردم
در
مجلس ابوعثمان، مدتي
در
آن ...
... گفت: «مرد را اول
در
ميدان علم جويند، آنگاه
در
ميدان حکمت، آن ...
درويش گفت:«
در
بغداد بودم و خاطرم متعلق حج بود،
در
دلم آمد که ...
و گفت: «شرف
در
تواضع است و عز
در
تقوي و آزادي
در
قناعت ». و گفت: ...
دولت
در
عدم تعبيه است و شقاوت
در
وجود، راه عدم
در
قهر است و راه ...
و گفت: «مريد
در
اول قدم مختار بود، چون بالغ شود اختيارش نماند. ...
اسرار نامه عطار
نکو گوئي نکوگفتست
در
ذات
که التوحيد اسقاط الاضافات
به استغنا اگر فرمان
در
آيد
همه اوميد معصومان سرآيد
چو
در
گهواره گور اوفتاديم
چو طفلان مادران عالم بزاديم
دلي داري تو
در
انگشت رحمن
مبين انگشتري همچون سليمان
ترا چون ماه شد انگشتوانه
زدي انگشت
در
چشم زمانه
چراغ چار طاق هشت باغي
شب معراج
در
شب چراغي
بهشت آراسته
در
بر گشاده
تتق آويخته مسند نهاده
مشام انبياي برگزيده
درو نرسيده تا
در
او رسيده
سواره انبيا از ره رسيده
پياده
در
رکيب او دويده
نشسته قدسيان
در
ديدبانيش
که تا بويي بيامد از معانيش
نبي را
در
امامت پيش رفته
توانگر آمده درويش رفته
زدريا گرچه بالايي گزيدي
وليکن
در
کمال خود رسيدي
اگر روشن کني آيينه دل
دري بگشايدت
در
سينه دل
جهاني گنج
در
چاهي نهادند
جهاني کوه بر کاهي نهادند
اگر عاشق نماندي
در
جدايي
نبودي عشق را هرگز روايي
اگر
در
عشق نبود انتظاري
نماند رونق معشوق باري
بلاشک اختيار اوست اعظم
که نبود علتي
در
ما تقدم
زهي عطار
در
اسرار راندن
مسلم شد ترا گوهر فشاندن
درو ديوار ايشانند جمله
ولي
در
پرده پنهانند جمله
چو محجوبند ايشان
در
عذابند
ميان آتش سوزان خرابند
که ناگه باد تندم
در
زماني
بيندازد جهاني تا جهاني
هزاران ذره سر گردان بماندست
ولي خورشيد
در
ايوان بماندست
زهي درياي پر
در
الهي
که ننشيند برو گرد تباهي
همه
در
پرده حيرت بماندند
به زير قبه غيرت بماندند
فريدونان زره مرکب براندند
بجز گاوان
در
اين اولا نماند
ز دوري بوي بريان شنيدي
چو برياني بديدي
در
رميدي
برو بشتاب تا آخر زجايي
بگوشت آيد آواز
در
آيي
سيه رويي سياهي پيشت آرد
سپيدي
در
فروغ خويشت آرد
خيالست آنچ دانستي و ديدي
صدايست انچ
در
عالم شنيدي
اگر
در
راه دين گرديت بودي
زنامردي خود درديت بودي
بجز نقشي نبيني از جهانش
بجز بادي نبيني
در
ميانش
دريغا جوهرت
در
تنگ پرده
بزنگار طبيعت رنگ برده
نه چندانست
در
پرده شگفتش
که بر انگشت بتواني گرفتش
مگر مي کرد درويشي نگاهي
درين درياي پر
در
الهي
بماند اندر عجايب روزگاري
که
در
پرده عجايب ديد کاري
نيابي
در
درياي معاني
وگر يابي هم آنجا غرقه ماني
گهي زنار ترسايان ببستيم
گهي
در
دير ترسايان نشستيم
دلم
در
روز بازار زمانه
نزد تير مرادي بر نشانه
خوشستي زندگاني و کيستي
اگر نه مرگ ناخوش
در
پيستي
صفحه قبل
1
...
449
450
451
452
453
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن