167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • ديده روي خويشتن در آينه
    بر جمال خويشتن شيدا شده
  • عاشقان مستغرق تو صد هزار
    در سواد اين بيابان مانده
  • زهاد زمانه را سر زلفت
    در معرض صد گناه افکنده
  • ذرات دو کون ديده گردند
    وايند چو ذره در نظاره
  • همي ناگاه در جان من افتاد
    عجب شوري عجايب اضطرابي
  • عشق را گر سري پديدستي
    اين در بسته را کليدستي
  • در دل ار نيستي تسلي عشق
    بارها زين قفس پريدستي
  • در ميان شراب خانه عشق
    بي دهان قطره اي چشيدستي
  • در غم آب زندگاني تو
    گر بميرم به درد نپسندي
  • در هر سر موي زلف شستت
    صد فتنه نانشسته داري
  • هر لحظه سرم نهند در پيش
    گويند چرا چنين نزاري
  • خوشي با دشمن ما در نشستي
    نباشد اين دليل دوستداري
  • گاهگاهي شکري مي دهدم
    بر سر پاي روان در گذري
  • در ده مي عشق تا زماني
    از سر بنهيم سرفرازي
  • زنار نهاد بر کشيديم
    در حلقه کنيم خرقه بازي
  • آتش اندر دل ايام زني
    خاک در ديده اغيار کشي
  • عطار برو که در ره معني
    امروز محققي به اطلاقي
  • در صفه عاشقان حضرت
    از برهنگي فکنده قالي
  • در دلم گر هيچ هشياريستي
    از مي غفلت دمي هشيارمي
  • گر مرا در پرده راهستي دمي
    محرم او زحمت اغيارمي
  • صد جهان عاشقند جان بر دست
    جمله در انتظار فرماني
  • چند سازي ز زلف خم در خم
    دار اسلام کافرستاني
  • ندمد در بهارگاه دو کون
    سبزتر از خط تو ريحاني
  • نتواند شکفت در فردوس
    تازه تر از رخت گلستاني
  • من چنانم ز لعل سيرابت
    که بود تشنه در بياباني
  • ورنه در موکب ممالک تو
    کرده گير از فريد قرباني
  • در دل بردن به خوبي تو
    هرگز ندهد کسي نشاني
  • زنهار مشو تو در خرابات
    هرچند قلندر جهاني
  • در عقل مغيش تا نبيني
    وز علم مجوس تا نخواني
  • در عشق تو نيم ذره حسرت
    خوشتر ز حيات جاوداني
  • در بسته ميان خود به زنار
    بگشاده دهن به دلستاني
  • در هر خم زلف دلفريبش
    صد عالم کافري نهاني
  • در مجلس عشق عاشقان را
    از خون جگر شراب بيني
  • در آيينه حبذا بخندي
    تا صبح بر آفتاب بيني
  • در آب نگر ببين جمالت
    تا آتش اندر آب بيني
  • کرد عطار در علو پرواز
    تا بدو تافت اختر نبوي
  • نگاري مست لايعقل چو ماهي
    درآمد از در مسجد پگاهي
  • در لجه بحر عشق جانت
    شد غرقه به بوي آشنايي
  • چون در خور صومعه نيم من
    اکنون منم و کليسيايي
  • در بسته چهار گوشه زنار
    از حلقه زلف دلربايي
  • ورنه ز درم برو که در پاش
    دادند نشان پارسايي
  • مانده در انقلاب چون گردون
    گاه شيبي و گاه بالايي
  • باري بنشين گزاف کم گوي
    بنديش که در چه آرزويي
  • بيا تا در وفاي دوستداران
    فرو باريم صد طوفان دريغا
  • خدايا چون گناهم کرد ناقص
    نهادم روي در نقصان دريغا
  • چرخ را همچو گوي سرگردان
    در خم صولجان همي يابم
  • در رسن هاي منجنيق شناخت
    عقل يک ريسمان همي يابم
  • شير مردان مرد را اينجا
    در پس دوکدان همي يابم
  • در کنج شرابخانه گنجي است
    ما طالب گنج کنجهاييم
  • تا حاصل ما ز مي درآيد
    برداشته دست در دعاييم