167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • مفتاح هدايتم تو دادي
    آنگه در اهليت گشودم
  • در عشق تو يافتم سعادت
    صد باره درون خود زدودم
  • فرياد که زير پرده مردم
    افسوس که پرده در ندارم
  • کو در عالم کسي که برهاند
    يکباره ز ناکسي عطارم
  • مي تافت پياپي و دمادم
    تا خواست فکند در حلولم
  • چون نيک نگاه کردم آن روز
    بنمود جمال در افولم
  • کافر گردي علي الحقيقه
    در حال اگر کني قبولم
  • از عشق در اندرون جانم
    دردي است که مرهمي ندانم
  • بر نام تو در ميان خشکي
    کشتي روان روان برانم
  • در هر قدمي ز راه سيلي
    از ديده خونفشان برانم
  • گر در سر عشق رفت جانم
    شکرانه هزار جان فشانم
  • وليکن آنکه در درياست غرقه
    ندانم تا دهد هرگز نشانم
  • اگر کاري عيان من نگردد
    چو مرداري شوم در خاکدانم
  • غرقه زانم در بن درياي خون
    کارزوي آشنايي مي کنم
  • در جهاني که مست هشيار است
    هوشياران مست آمده ايم
  • در حالت بيخودي چو عطاريم
    پروانه شمع نور مشکاتيم
  • گرچه در عشق تو جان درباختيم
    قيمت سوداي تو نشناختيم
  • بر اميد وصل تو پروانه وار
    خويشتن در آتشت انداختيم
  • هرچه همه عمر همي ساختيم
    در ره ترسابچه درباختيم
  • تا در ره نامرادي افتاديم
    بر کل مراد پادشا گشتيم
  • بس روز که در هواي رويت
    بگسسته نفس نفس شمرديم
  • با هم نفسي ز درد عشقش
    در کنج فنا بيارميديم
  • در عالم پر عجايب عشق
    آوازه او بسي شنيديم
  • تو فارغ و ما در اشتياقت
    بيچارگيي تمام داريم
  • ناخورده دمي شراب ايمان
    از ظلمت کفر در خماريم
  • نه يار جمال مي نمايد
    نه در خور دستگاه ياريم
  • دردي که شمار کرد عطار
    تا روز شمار در شماريم
  • بر هرچه که دل نهاده باشيم
    در مشرکي اوفتاده باشيم
  • بيا تا در تماشاي خرابات
    چو رندان تماشايي بباشيم
  • در شهر ندا زنيم و گوييم
    معشوقه خويش را غلاميم
  • آبي در ده صبوحيان را
    کز عشق به سينه آتشينيم
  • هستي تو چو آسمان سبکرو
    در بند گران کجات جويم
  • در پرده شدي خموش گشتي
    من نعره زنان کجات جويم
  • گلگون جمال در جهان تاز
    وز عمر رونده داد بستان
  • در پيش رخت پياده گشته
    از بهر سجود شهسواران
  • بيکاره بمانده اند جمله
    در شيوه تو شگرف کاران
  • در ده مي صاف وصل يکبار
    تا باز رهند دردخواران
  • در بيابان آرزومنديت
    سر فدا کرده صاحب اسراران
  • دل عطار مرغ دانه توست
    باشه در مرغ خويشتن مپران
  • از زلف مشعبدت چو مهره
    در ششدره مانده حلقه بازان
  • تسبيح رخت کنند دايم
    در پرده حسن دلنوازان
  • هر لحظه هزار عاشق مست
    در راه تو آستين فشانان
  • چون درآيد تيرباران بلا
    در هزيمت دامن تر داشتن
  • براميد تو در پي عطار
    سفر اندرون توان کردن
  • در ميکده دست بر گشادن
    با ساقي روح مي کشيدن
  • بي خويش شدن ز هستي خويش
    در هستي او بيارميدن
  • آتشي در جمله آفاق زن
    نوبت حسن علي الاطلاق زن
  • زره چون در نمي پوشيم از زلف
    ميان تيربارانم ميفکن
  • اي لبت حقه گهر بسته
    دهنت شور در شکر بسته
  • ساقيا خمخانه را بگشاي در
    عاشقان را باده ابرار ده