167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • در بسيط عالمش همتا نبود
    در ميان دهر سر غوغا ببود
  • يکدمي در لامکان عشق شو
    در پي اين صورت حسي مرو
  • هر کسي وصفي ازين در گفته اند
    در دانش از معاني سفته اند
  • هيچ شاعر زين معاني در نيافت
    سر اسرار نهاني در نيافت
  • اين همه معني چو در جان باشدت
    در صفت فرق فراوان باشدت
  • سجده کن در پيش آدم اي لعين
    بعد از آن اسرار کل در وي ببين
  • نور عالي هر دو عالم در گرفت
    آدم از آن نور مانده در شگفت
  • بود با حوا چنان در عين راز
    گاه در شيب و گهي اندر فراز
  • در دهان مار بنشت آن لعين
    رفت در سوي بهشت او پر ز کين
  • گر شوي در راه او، تسليم او
    در گذر زين شيوه و اين گفتگو
  • در قضاي خود رضا ده از يقين
    خويشتن را در ميان يکجو مبين
  • از قضاي رفته گر واقف شوي
    در زمان و در مکان عارف شوي
  • از بهشت عدن بيرون رفته
    در ميان خاک و در خون خفته
  • چون بلاي قرب حق آدم بديد
    خويشتن را در ميان در دم بديد
  • روز و شب در ناله و در گريه بود
    او چو سرگردان ميان پرده بود
  • کي بود تا جسم و جان در عين حال
    از فراق آيند، در سوي وصال
  • ره روان رفتند و تو درمانده
    حلقه در زن، که بر در مانده
  • اشتران جسم در صحراي عشق
    مست مي آيند در سوداي عشق
  • بعد از آن در گرد اين صورت مگرد
    همچو دري باش در درياش فرد
  • در محبت تا که غيري باشدت
    در درون کعبه ديري باشدت
  • تا مگر در کعبه جانان روي
    در مقام ايمني خوش بغنوي
  • پاي دل در پيچ و بس مردانه باش
    در جنون عشق کل ديوانه باش
  • باز بعضي در گمان و در يقين
    همچو بلعم مانده نه کفر و نه دين
  • باز بعضي در زمين، خوار از تعب
    باز ماندند از صورها در عجب
  • باز بعضي در شراب و در قمار
    باز ماندند اندرين پنج و چهار