نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان شاه نعمت الله ولي
در
ضمير منير دل مهريم
بر سپهر وجود جان ماهيم
در
مجمع انبيا حريفيم
سر حلقه جمله اوليائيم
ما خودبينيم و خودنمائيم
در
آينه خود به خود نمائيم
مستيم و خراب
در
خرابات
رندانه سرود مي سرائيم
عشق است که مبتلاي اوئيم
در
هر حالي براي اوئيم
مستيم و حريف مي فروشيم
خاک
در
آن سراي اوئيم
در
بحر محيط غرقه گشتيم
مائيم که آشناي اوئيم
با سيد خويشتن حريفيم
در
خدمت بندگي اوئيم
در
عالم معني عين عشقن
هر چند که صورتا جداين
مطرب سخنم چو خوش بخواند
در
پاش سران همه سرآين
شاهان جهان به دولت عشق
در
مجلس سيدم گداين
هر چه
در
کاينات مي خوانند
بندگانند و پادشا انسان
حريف مجلس رندان عشقم
که باشد آب حيوان
در
سبوشان
آشنائي ترک بيگانه بگو
در
وصالي هجر و مهجوري بمان
بر
در
مي فروش اي رندان
عاشقانه توان خفتن
از خلوت صومعه برون آي
در
گوشه ميکده مقر کن
مستانه درآي
در
خرابات
ياران حريف را خبر کن
خواهي را خداي را ببيني
در
چهره سيدم نظر کن
هستي بگذار عارفانه
در
عالم نيستي سفر کن
خانه دل خلوت خالي اوست
جاودان
در
جنت المأوا نشين
در
خرابات عشق مستانه
شاد برخيز و بي غمي بنشين
در
خرابات نعمت الله را
گر بيابي بگوش خوش بنشين
رند سرمستيم
در
کوي مغان
زاهد رعنا حريف ما نبو
در
وجود خويشتن سيري بکن
حضرت يکتاي بي همتا بجو
در
خرابات مغان رندانه رو
ساقي سرمست ما آنجا بجو
نقطه اي
در
دايره پنهان شده
آشکارا گفتمت پيدا بجو
شرح اسماي الهي خوش بخوان
معنيش
در
دفتر اشيا بجو
در
وجود خويشتن سيري بکن
حضرت يکتاي بي همتا بجو
در
چنين آئينه گيتي نما
سيد و بنده نشسته روبرو
در
وجود خويشتن سيري بکن
حضرت يکتاي بي همتا بجو
در
خرابات مغان رندانه رو
سيد سرمست ما آنجا بجو
در
خرابات مغان رندانه رو
مجلسي جز مجلس رندان مجو
خواهي که تو پادشاه باشي
در
حضرت پادشا گدا شو
آينه داريم دايم
در
نظر
سيد و بنده نشسته روبرو
در
همه بارگاه محمودي
يک ايازي چو نعمت الله کو
در
همه کاينات گرديديم
پاکبازي چو نعمت الله کو
اي شاه تو قرص آفتابي
ما خاک محقريم
در
راه
در
همه آينه جمال نمود
غير او نديده ام والله
در
خرابات جهان مست خراب
عاشقانه مجلسي انگيخته
سيدم زلف سيادت برفشاند
عالمي را دل
در
او آويخته
عقل
در
کوي او سرگشته
چون گدائي است دربدر گشته
در
کنج دل خرابه ما
گنجي ز محبتش نهاده
ما گمشدگان کوي عشقيم
راهي بنما صواب
در
ده
شادي روان نعمت الله
دهدار مرا شراب
در
ده
در
نظر اهل نظر کاينات
نقش خيال است مصور شده
باطن بنگر که پادشاه است
در
ظاهر اگر گدا نموده
در
بحر محيط غرقه گشتيم
ماهيت ما به ما نموده
در
آينه وجود سيد
عالم همه مو به مو نموده
ديده
در
آينه نگاهي کرد
جان و جانانه روبرو ديده
فتاده آتشي
در
ني دگربار
مگر از سيدم حرفي شنيده
صفحه قبل
1
...
433
434
435
436
437
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن