نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان شاه نعمت الله ولي
در
اين خلوت حکايت درنگنجد
بجز رمز و کنايت درنگنجد
مستيم و خراب
در
خرابات
با ساقي عاشقان مؤبد
در
آينه چون کند نگاهي
لطفش جاني به او سپارد
نور جمالش بنمايد عيان
در
بصر هر که نباشد رمد
در
خرابات مغان خواهيم رفت
عاشقان را الصلا خواهيم زد
سيدم زلف را چو بگشايد
عالمي دل
در
او درآويزد
بر
در
مي فروش چون بنشست
خاستن از نشست نشناسد
واحدي
در
کثير پيدا شد
احدي لاجرم هويدا شد
عين اول خوشي تجلي کرد
در
مرايا ظهور اسما شد
نيابد پادشاهي
در
ولايت
اگر سلطان گداي ما نباشد
در
خرابات اگر فنا گردي
از حياتش ترا بقا بخشد
در
همه آينه يکي بيند
ديده روشني که بينا شد
چون جمالش
در
آينه بنمود
نام آئينه کون جامع شد
مستانه ساقي از
در
درآمد
از دولت او کارم برآمد
بت پرستان
در
خرابات مغان
عاشقانه از صنم آسوده اند
در
نعيم جاودان با سيدند
منعمانه از نعم آسوده اند
در
ولايت حاکمي اوليا
نعمت الله را عطا فرموده اند
نو عروسان سرابستان عشق
در
حرم مستانه با ناز آمدند
در
هواي سايه خورشيد عشق
باز شهبازان به پرواز آمدند
مستيم و حريف نعمت الله
بيچاره کسان که
در
خمارند
در
خرابات فنا جام بقا
شادي ساقي کوثر مي زند
ساغر مي مدام
در
کارند
همدم عاشقان مي خوارند
مي کشندم
در
خرابات مغان
گوئيا مست خرابي مي کشند
عاشقان بلبلان معشوقند
در
گلستان عشق از آن نالند
تشريف صفات کرده
در
بر
وارسته ز جبه و کلاهند
بر تخت قدم شه قديمند
در
ملک حدوث پادشاهند
عاشقانه
در
آينه نگرد
خود و معشوق روبرو بيند
در
ميکده دلبران عيار
صد دل به کرشمه اي ربايند
ديده روشن خوشي دارند
در
همه حال ناظر اويند
جز جود وجود مطلق حق
در
دار وجود نيست موجود
در
قيامت چو چشم بگشايم
نظرم بر نگار خواهد بود
نعمت الله
در
خرابات مغان
ساقي سرمست مي خواران بود
در
خرابات فنا خوش ساکنيم
نعمت الله مير سرمستان بود
عالمي آئينه دار حضرتند
در
همه آئينه او پيدا بود
نعمت الله
در
خرابات مغان
ديدم و ساقي سرمستان بود
آتش عشق اوست
در
دل ما
لايق جان بولهب نبود
در
گنجينه حدوث و قدم
به گدايان بي نوا بگشود
دوش رفتم
در
خرابات مغان
ساقي سرمست ديدم يار بود
نقطه
در
دور دايره باشد
نزد آنکس که دايره پيمود
آتشي مي نمود موسي را
در
حقيقت اله موسي بود
در
ميخانه همه عالم
ساقي ما به روي ما بگشود
رو
در
آئينه دلم بنمود
نام تمثال خويش جان فرمود
نعمت الله
در
ازل بنواخت
تا ابد مير عاشقان فرمود
ساقي رخ اگر بما نمايد
در
جام جهان نما نمايد
حسني که کمال جان نمايد
در
ديده ما عيان نمايد
در
ساغر مي جمال خود را
معشوق به عاشقان نمايد
اين لطف نگر که پادشاهي
در
صورت هر گدا نمايد
در
ديده سيدم نظر کن
تا نور خدا ترا نمايد
عيني به ظهور
در
مراتب
ما را درجات مي نمايد
در
ديده سيدم نظر کن
کو نور خدات مي نمايد
صفحه قبل
1
...
430
431
432
433
434
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن