167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • چو ايشان هر دو ذاتند از حقيقت
    دوئي منگر در اينجا در طبيعت
  • بتقوي زندگاني کن در اينجا
    دل و جان با معاني کن در اينجا
  • بتقوي زندگاني کن در اينجا
    که از تقوي شوي در ذات يکتا
  • نيم ديوانه اما در حضورم
    که با جانان در اينجا غرق نورم
  • گر اين يکره بري در بود عشاق
    تو باشي بيشکي در جسم و جان طاق
  • هزاران جان بيک جو دان در اينجا
    چو گشتي در نمود عشق يکتا
  • دو بيني نيست در ما جمله ذاتست
    نهاد ما اگرچه در صفات است
  • چو بيچونم در اينجا سر توحيد
    يکي بينم در اينجا ديدن ديد
  • بيان خواهيم کردن بيش از اين ما
    نه در صورت که در عين اليقين ما
  • بيان خواهم کرد بيش از اين ما
    نه در صورت که در عين اليقين ما
  • چو او در پرده باشد پس که باشد
    بجز او در نظر شاها که باشد
  • اگر يکرنگ خواهي شد درينراه
    در آخر شاه خواهي بد در اينراه
  • اگر يکرنگ خواهي شد تو در ذات
    حقيقت محو گردان در يکي ذات
  • دو بيني ميکني زان در بلائي
    کجا هرگز رسي در روشنائي
  • همه در چون و چه افتاده تو
    از آن در چون و چه آزاده تو
  • ز چون و چند در آخر چه ديدي
    بگو با من که در آخر چه ديدي
  • همه اندر چه و در چند و چونند
    از آن در نفس کافر سرنگونند
  • بماندي همچو يوسف در بن چاه
    بکن صبري که در آخر شوي شاه
  • بمير ايشيخ و بي او زندگاني
    مکن در صورت و در اينمعاني
  • بمردم تا شدم اعيان در اينجا
    نمودم خويش را جانان در اينجا
  • چرا دل بسته در محنت و غم
    از آن افتاده در انده و غم
  • اگر صد سال خواهي در يقينت
    ببايد رفت در زير زمينت
  • دليلت با تو اينجا در ميانست
    درين پيدا ترا در جان نهان است
  • دليلت با تو و تو بيخبر زو
    چنين افتاده در گفت و در گو
  • تو زو غافل چنين مانده در اينجا
    فتاده در ميان شور و غوغا