167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • شتري زير بار در صحرا
    بگسلد ازقطار چون باشد
  • گرمرا زلفت اوفتد در دست
    نکنم کوته ازتو ديگر دست
  • قدمت در مقام محموديست
    خويشتن بنده اياز مکن
  • دو جهانش نيايد اندر چشم
    هرکرا در جهان تويي منظور
  • بر در دوست سيف فرغاني
    بجز از خويشتن حجاب نداشت
  • آفتاب ارچه صورتش پيداست
    معني خويش در نهان بتو داد
  • زنده در خرقهاي درويشان
    چه شهيدان بي کفن داري
  • آن دوست که ما ازآن اوييم
    در زمره عاشقان اوييم
  • گرچه چو در ازپي گشايش
    پيوسته برآستان اوييم
  • برما در اين قفس گشادست
    تا بسته ريسمان اوييم
  • آب حيوان يک جهان عاشق
    در دو لعل شکرفشان شماست
  • بديدم بر در يار ايستاده
    چو من بودند بسيار ايستاده
  • برآن نقطه که در مرکز نگنجد
    بسر مانند پرگار ايستاده
  • بصحراي قيامت در توان ديد
    همه مردم بيکبار ايستاده
  • وراي سيف فرغاني گدايي
    برين در نيست ديار ايستاده
  • اگر ناسوخته در هجر وصلت
    طمع دارم مرا سوداي خامست
  • چندان بشنو که حلقه گردد
    در گوش دل توهاي الله
  • حال عاشق بگفت در نايد
    سخن عشق را زبان نبود
  • گرچه نبود ازو جهان خالي
    عاشق دوست در جهان نبود
  • عرشيست عليه استوي الرحمن
    ني چون فلکست واختران در وي
  • در غم تست استخوان هلال
    ضلع پهلوي لاغر خورشيد
  • بيخ مهرتو کاشته در دل
    دايه تخم پرور خورشيد
  • پرتوي بر زمين فتد چو نهند
    آيينه در برابر خورشيد
  • ديوان شاه نعمت الله ولي

  • در ميخانه را گشاد يقين
    ساقي عاشقان شود بخدا
  • همچو سيد در خرابات مغان
    عاشقانه خوش سرودي مي سرا
  • مبتلايي، ديدمش خوش در بلا
    گفتمش خواهي بلا، گفتا بلا
  • عشق تو بلا ومبتلا ما
    پيوسته خوشيم در بلا ما
  • مستيم مدام در خرابات
    رندانه حريف اوليا ما
  • در خرابات مغان مست و خراب
    ساقي سرمست رندانيم ما
  • عالمي غرقند در سيلاب ما
    تشنگان دانند قدر آب ما
  • در خرابات مغان گر بگذري
    مجلسي بيني همه اصحاب ما
  • رو نهاديم بر در سيد
    باز گشتيم سوي مآوا ما
  • عارفانه به نور او ديديم
    نعمت الله در همه اشياء
  • در خرابات مست مي گردم
    گر حريف مني بيا آنجا
  • سر زلف نگار در دستم
    با خيالش همي پزم سودا
  • در همه حالي خدا بامن بود
    لاجرم من باخدايم باخدا
  • آينه صدهزار مي بينم
    در همه روي او بود پيدا
  • رند سرمستيم در کوي مغان
    نعمت الله گرهمي خواهي بيا
  • شاهدي در هزار جامه نگر
    نظري کن به ديده بينا
  • نعمت الله در خرابات مغان
    اوفتاده ديدمش مست و خراب
  • خوش سرآبيم و سيرابيم ما
    زاهد بيچاره مانده در سراب
  • در آينه مه منور
    نور رخ آفتاب درياب
  • مستيم و خراب در خرابات
    اين مست خوش خراب درياب
  • عاشقانه درآ در اين مجلس
    سيد رند کاملي درياب
  • نور او روز آفتاب نمود
    باز در شب نمايدت مهتاب
  • بر در مي فروش رندانه
    با مسبب نشسته بي اسباب
  • نظري کن در آينه بنگر
    ور نداري تو آينه درآب
  • در ميخانه را غنيمت دان
    دولت ملک دو سرا درياب
  • سيد رند مست اگر جوئي
    در خرابات بنده را درياب
  • آفتابي ز ماه بسته نقاب
    کرده در گوش درهاي خوشاب