167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • مدبر بزاد خصمش و گويد که مقبلم
    بر خود چنين لقب بچه يارا برافکند
  • ماند کجاوه حامله خوش خرام را
    اندر شکم دو بچه بمانده محصرش
  • هر دم هزار بچه خونبن کنم له خاک
    چون لعبتان ديده به زادن درآورم
  • بچه بازي برو بر ساعد شاهان نشين
    بر مگس خواران قولنجي رها کن آشيان
  • بيضه بشکن بچه بيرون آر چون طاووس نر
    بيضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکيان
  • حافظ دين بوالحسن، بحر مکارم علي
    کابخور جان ماست چشمه احسان او
  • شير بچه گر به زخم مور اجل رفت
    پيل فکن شير مرغزار بماناد
  • بچه باز ار شکار دست قضا گشت
    باز سپيد ظفر شکار بماناد
  • نعل سم شبرنگت تاج سر جباران
    حافظ سر و تاجت را جبار همه عالم
  • با روي تو کافتاب ازو يابد نور
    شروان به بهشت ماند اي بچه حور
  • کان علاء الدين حافظ دهرنا
    حوي سمتاد هر تريح و توجع
  • ديوان خواجوي کرماني

  • همچو زنگي بچه خال تو گردم مقبل
    گرشوم بر لب ياقوت تو پيروز امشب
  • هرگز از چرخ بد اختر نشدم روزي شاد
    مادر دهر مرا خود بچه طالع زادست
  • آن ختائي بچه چون از برخواجو برميد
    همچو آهوي ختن عزم ختا کرد و برفت
  • بچه رو کناره گيري ز ميان ما که خواجو
    چو کمر شدست راضي بکناري از ميانت
  • داني که عرق بر رخ خوبش بچه ماند
    چون ژاله که بر برگ گل ياسمن افتد
  • ديگران سبزه ز گلزار ببازار برند
    خط سبزت بچه رو سبزه ببستان آرد
  • گنج قارون چو درين ره به پشيزي نخرند
    رخ زردم بچه وجه اينهمه زر گرد آورد
  • آن ترک ختائي بچه آيا چه خطا ديد
    کامروز علي رغم بدآموز نيامد
  • بچه افسون دل از آن مار سيه برهانم
    کان نه ماريست که از حلقه بافسون برود
  • پندم به چه عقل مي دهد پير
    بندم بچه جرم مي نهد مير
  • بچه مانند کنم نقش دلاراي ترا
    زانکه هر لحظه برنگي دگرت يافته ام
  • دي آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه
    مي رفت بسر وقت حريفان شبانه
  • بر گل عارضت آن خال سياه افتادست
    همچو زنگي بچه ئي بر طرف گلزاري
  • ديوان رودکي

  • چون بچه کبوتر منقار سخت کرد
    هموار کرد پر و بيوگند موي زرد