167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • باز شير درنده در صحرا
    گورخر را همي درد تنها
  • باد در زير امر و فرمانت
    ملک هم گوشه سليمانت
  • هست در دور چرخ غمازش
    اي دريغا سنايي آوازش
  • نه بجست از بلاي بدکاري
    مصطفي با عتيق در غاري
  • چنگل باز را همي دانم
    در هوا مرغدل چنين زانم
  • چون شترمرغ در بيابانم
    بود از سنگ تافته نانم
  • هرزه و بيهده مپردازيد
    نفط در خرمنم ميندازيد
  • دوستدار رسول و آل ويم
    زانکه پيوسته در نوال ويم
  • گفتم اين و برت فرستادم
    در گنج علوم بگشادم
  • تا بداني يقين که اين گفته
    در درياست جمله ناسفته
  • ديوان سيف فرغاني

  • دين فروشم بخلق و در قرآن
    خوانم: الدين کله لله
  • از سر فعلهاي بد برخيز
    اي بنيکي فتاده در افواه
  • مدبرات امورند در مصالح خلق
    ستارگان معانيش بر سماي حروف
  • اگرچه در رکابم اوليايند
    وليکن همعنان با انبيايم
  • نهاده پادشاه پادشاهان
    کليد گنج در دست عطايم
  • بفروخت در زجاجه تاريک کاينات
    مصباح نور اشعه خورشيد منظرش
  • دلبرا تا تو يار خويشتني
    در پي اختيار خويشتني
  • من کيم در ميانه واسطه يي
    ورنه تو دوستدار خويشتني
  • نباشد عشق کار مرد دنيا
    ملک در حکم آهرمن نيايد
  • چمن آرامگاه عندليب است
    کلاغ بيشه در گلشن نيايد
  • چو در اصل پاکش براهيم هست
    پيمبر ننازد بعبد مناف
  • مگو اندرين خيمه بي ستون
    که در خرگهي ترکماني خوشست
  • چو در وي نشيني بيکدم ترا
    رساند بساحل رهاند زبار
  • در دايره وجود گشتم
    با مرکز خود شدم دگربار
  • در صحبت دوست دست داده
    من سوخته را بهشت ديدار
  • در پرسش ما شکر فشانده
    از پسته تنگ خود بخروار
  • دلشاد بعالمي که در وي
    کس سر نشود مگر بدستار
  • در مدرسه هواي او کس
    عالم نشود ببحث و تکرار
  • من روي غرض نهفته دارم
    در برقع رنگ پوش اشعار
  • کبوتر بوقتي که دلجوي گردد
    کند در دهان کبوتر شکوفه
  • آشکارا نمي توانم کرد
    آنچه آن دوست در نهانم گفت
  • عاقبت راه يابي از پس در
    بنشين پيش آستانم گفت
  • عقل ناگه بپيش باز آمد
    زود بنهاد در دهانم گفت
  • در مکانها همي نگنجم از آنک
    گهر کان لامکانم گفت
  • دست صيتش که در جهان علمست
    دامن آخرالزمان بگرفت
  • زهره از بهر نقل خويش آنرا
    در طبقهاي آسمان بگرفت
  • عوانان اندرو گويي سگانند
    بسال قحط در نان اوفتاده
  • بجاي عنبر و مشکش کنون هست
    گزنده در گريبان اوفتاده
  • از انگشت سليمان رفته خاتم
    ولي در دست ديوان اوفتاده
  • رعيت گوسپنداند اين سگان گرگ
    همه در گوسپندان اوفتاده
  • ز جور ظالمان در شهر خويشي
    بخواري چون غريبان اوفتاده
  • کليد در اوست دست نياز
    سرست اندرين راه پاي سفر
  • از زمين خودي چو برخيزي
    در رکاب تو آسمان برود
  • ترک ملک کيان ببايد گفت
    خسروان را بعشق شيرين در
  • بودي آيينه جمال آله
    زنگ خوردي بجاي تمکين در
  • چشمه خضر بوذي از پاکي
    تيره گشتي بحوض خاکين در
  • بت پرستي همي بکعبه درون
    زند خواني همي بياسين در
  • زالکي دان بدست رستم عشق
    روبهي دان بچنگ گرگين در
  • مردم ديده رگ گشودستند
    راست گويي بچشم خونين در
  • بهر فرداي خويش عاشق ديد
    روي محنت بخواب دوشين در