167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • نه پيدا بود در پيشش طريقي
    نه همبر در رکاب او رفيقي
  • چو زير آهنگ را در پرده افکند
    زبان را در دهان مرده افکند
  • رسي در خشم و شهوت تو بجايي
    که چون کرکس برندت در هوايي
  • تويي در بند افزوني بمانده
    همه تن غرقه در خوني بمانده
  • چو گفت آن پير در خون مانده آن راز
    شنيد از هاتفي در سينه آواز
  • چو اين سر در دل آن پاک افتاد
    ز خود بيخود شد و در خاک افتاد
  • تو در حق بند دل تا رسته گردي
    چو دل در خلق بندي خسته گردي
  • همه درها بکل بر خود فرو بند
    در او گير و کلي دل در او بند
  • چو در نظاره آمد شاه آفاق
    پسر را ديد حالي در ميان طاق
  • چنين گفت او که در رشگم همه جاي
    از آن سنگي که ميمالي تو در پاي
  • اگر در عشق مي بايد کمالت
    ببايد گشت دائم در سه حالت
  • ز حلمش کوه بر جاي ايستاده
    زمين در خاک و در پاي اوفتاده
  • جمالش ملک خوبان در جهان داشت
    بخوبي در جهان او بود کان داشت
  • خرد در پيش او ديوانه بودي
    بخوبي در جهان افسانه بودي
  • سر زلفش چو در خاک اوفتادي
    از او پيچي در افلاک اوفتادي
  • همه در نظم آوردي بيکدم
    به پيوستي چو مرواريد در هم
  • چنان در شعر گفتن خوش زبان بود
    که گوئي از لبش طعمي در آن بود
  • بگل در گل معطل اوفتادي
    گر او در حمرة الخجل اوفتادي
  • چو زلف هندوش در کين نشستي
    چو جعد زنگيان در چين نشستي
  • دهاني داشت همچون لعل سفته
    در او سي در ناسفته نهفته
  • چو گوئي بي سر و بي پاي مضطر
    کله در پاي کرده کفش در سر
  • چو در اول مرا ديوانه کردي
    چرا در آخرم بيگانه کردي
  • درآمد لشگري از کوه و شخ در
    که شد گاوزمين چون خر به يخ در
  • چو مار رمح را در کف به پيچم
    نيايد هيچ کس در صف بهيچم
  • بتازم رخش و بگشايم در فضل
    که من در رزم رستم رستمم ز اصل