167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • چو اسبت گرم کردي در دويدن
    که در گرد تو نتوانم رسيدن
  • تو اي مرد گدا احسان در آموز
    گدايي از چنين سلطان در آموز
  • همه در گريه و زاري بمانده
    زگريه در جگر خواري بمانده
  • رسن در گردنم بند و برويم
    در افکن پس بکش بر چار سويم
  • که اين زن در ميان دو جهانست
    که يک پايش دراين ديگر در آنست
  • کس از خون خوردن تو نيست آگاه
    که پنهان ميکني در خاک و در چاه
  • پس آن نعلين را در پاي خود بست
    پس آن مسواک را بگرفت در دست
  • چرا در بوسه آري هر زمانم
    نهي چون پنبه مويت در دهانم
  • مرا نه در مسلماني قدم بود
    نه در راه جهودي نيز هم بود
  • طپان جان در بدن لرزنده چون برگ
    دلش را نااميدي بر در مرگ
  • گهي در آتشيم از اشتياقش
    گهي در ز مهريريم از فراقش
  • در اين يک هفته سر در پيش دارد
    که او ازجمله حسرت بيش دارد
  • که ميکوبد در چون من يتيمي
    بمانده در پس ژنده گليمي
  • در آمد خاطرش از ملک ناگاه
    که کيست امروز در عالم چو من شاه
  • اگر در خويشتن يکدم بگردي
    چو صد دل دان که در عالم بگردي
  • وليکن با چنين مردار در بر
    نيايد دولت اين کار از در
  • ندارم در جگر آبي که باشد
    نه در ديده شبي خوابي که باشد
  • بسي در جستجوي چون تو دلدار
    شکستي همچو گل در پاي من خار
  • اگر در جستن چون من نگاري
    رود در پايت اي شوريده خاري
  • بهر چيزي که در دنيا کمالست
    يقين ميدان که در عقبي وبالست
  • کسي کو عمر در دنيا بسر برد
    قوي مردي بود در دين اگر مرد
  • چو کشتي در ره دنيا تو خود را
    نيابي باز در عقبي تو خود را
  • سرائي پاي تا سر حور در حور
    ز بس مهر و زبس مه نور در نور
  • ز بس شمع معنبر روي در روي
    معين گشته آن شب موي در موي
  • بجست از جاي سرافکنده در بر
    خيال آن عروس افتاده در سر