167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • همه زي اوست بازگشت دهور
    در نبي خوانده اي تصيرالامور
  • آب در راه او خليل زند
    مقرعش جان جبرئيل زند
  • مر ورا در هنر بفرهنجد
    توسني از تنش بياهنجد
  • بابت بار آسيا باشد
    دايم از بار در عنا باشد
  • علف دوزخ است و ترسانست
    با حجر در جحيم يکسانست
  • چون شود حکمت قدم ساقي
    تو کني اختيار در باقي
  • پيش آسيب تير احکامش
    همچو صيداند مانده در دامش
  • وآنکه او بدگرست و آلوده
    گشت در رنج راه فرسوده
  • صفتش را حدوث کي سنجد
    سخنش در حروف کي گنجد
  • عاقلان را حلاوتي در جان
    غافلان را تلاوتي به زبان
  • هست دنيا مثال تابستان
    خلق در وي بسان سرمستان
  • در بيابان غفلتند همه
    مرگ همچون شبان و خلق رمه
  • عقل نبود دليل اسرارش
    عقل عاجز شدست در کارش
  • تو نگشتي بسر او واقف
    نرسيدي هنوز در موقف
  • کرده منسوخ حکم هر ناسخ
    نشده در علوم آن راسخ
  • حنجره در سرود نيک آيد
    جامه غم کبود نيک آيد
  • بر پريده ز دام ناسوتي
    در خزيده به دام لاهوتي
  • عز خود جسته در بهانه علم
    عقل پوشيده درميانه علم
  • بانگ برداشته سحرگاهان
    سگ و خر در جهان گمراهان
  • اندر آمد به بارگاه خداي
    دامن خواجگي کشان در پاي
  • کوشکش در ولايت تقديس
    صحن او بام خانه ادريس
  • کرده با شاه پر طاوسي
    جلوه در بوستان قدوسي
  • قابلي چون عتيقش اندر بر
    قاتلي همچو حيدرش بر در
  • بوده چون نقش صورت خويشش
    ماجراهاي غيب در پيشش
  • جان او بوده در طريقت حق
    گوهر حضرت حقيقت حق
  • عقل کل بوده در دبستانش
    نقس کل گاهواره جنبانش
  • جبرئيل از کرامتش در راه
    بر ملک جمله گشته شاهنشاه
  • چشم جمشيد مانده در ابروش
    قرص خورشيد مهره گيسوش
  • وز حليمه فطام يافته او
    در ممالک نظام يافته او
  • گشته عمان ورا عدو در راه
    وز بزرگيش ناشده آگاه
  • خاتم شرع خاتمت در فم
    صدق الله نبشته بر خاتم
  • در جهاني فگنده آوازه
    با خود آورده سنتي تازه
  • ديدم از دل به ديده لاهوت
    در جوامع صوامع ملکوت
  • عقل در مکتب هدايت اوست
    زيرکي عقل از بدايت اوست
  • عقل داودوار در محراب
    پيش او خر راکعا و اناب
  • ره نماي تو راه ايمانست
    عقل در کار خويش حيرانست
  • جان فدا کن تو در متابعتش
    چون نداري سر معاتبتش
  • مصطفي بر کرانه برزخ
    رداء آويختست در دوزخ
  • سنت او رديست همين برخيز
    در رداي محمدي آويز
  • همه زان پرده آمده بيرون
    در تماشاش عاقل و مجنون
  • جوهرش چون زکان کن بگسست
    در کمرگاه آسمان زد دست
  • بسته بودي نقاب درويشي
    چون گشادي تو قفل در پيشي
  • اهل هفت آسمان نهان مانده
    سر انگشت در دهان مانده
  • روي روحانيان سوي در تست
    کامشب آيين عرض لشکر تست
  • چشم روشن بروي تست اسحاق
    چون سماعيل شهره در آفاق
  • منتظر مانده در سراي قرار
    طبق آسمان و دست نثار
  • زحل و مشتري سيم مريخ
    کرده خاک در ترا تاريخ
  • نقد مستغفرين فراوانش
    در بن جيب و چاک دامانش
  • فکرت اندر صنايع صمدي
    در نبوت ودايع احدي
  • شده جبريل در موافقتش
    بدوي صورت از موافقتش