167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • در اين انديشه بود او تا سحرگاه
    رسولي در رسيد از خواب ناگاه
  • چنان در خواب ديد آن شمع ايمان
    که شمعون بود در جنت خرامان
  • تو هم در عين گردابي بمانده
    نمي داني که در خوابي بمانده
  • مگر سنگ و کلوخي بود در راه
    بدريائي در افتادند ناگاه
  • اگر همرنگ دريا گردي امروز
    شوي در وي تو هم در شب افروز
  • قصب در سر يکي نعلين در پاي
    خرامان با لباس مجلس آراي
  • دلم خون کرد و آتش در من انداخت
    ز صحن گلشنم در گلخن انداخت
  • به روز اين جمله در چشمت نهدر است
    شبت در چشم گرداند کم و کاست
  • در او معدوم شو اي گشته موجود
    تو و او در نمي گنجد چه مقصود
  • چو در خانه نگنجيدي تو با او
    که در خانه تو مي بايست يا او
  • ز سرما مرغ و ماهي آرميده
    همه در گوشه ها سر در کشيده
  • ببايد رفت تا بينم نهفته
    که در سرما بر اين در کيست خفته
  • ولي هر گه که بيني چون خلالش
    در او خندند يعني در هلالش
  • هر آن ذره که در هر دو جهانست
    همه در جام عقل تو عيانست
  • وطنگه بر در دروازه دارد
    به عزلت در جهان آوازه دارد
  • وجو تو ترا سدي است در پيش
    تو پيوسته در آن سد مانده با خويش
  • پيمبر در شب معراج ناگاه
    يکي درياي اعظم ديد در راه
  • حريصي در ميان رنج و تيمار
    بسي جان کند و در کوشيد بسيار
  • کسي گر در چنين عمري زيان کرد
    در آن عالم تدارک چون توان کرد
  • چنان در پاک بازي سر برافراخت
    که هر چش بود با يک ديده در باخت
  • چو از بوذرجمهر افتاد در خشم
    دل کسري کشيدش ميل در چشم
  • ترا از تو هزاران پرده در پيش
    چگونه ره بري يک ذره در خويش
  • که در هر بيخودي و در خودي تو
    کني از پس جهاني پر بدي تو
  • کسي کز قسمت ما در نفير است
    اگر روز است و گر شب در زحير است
  • مگر از گوشت آنجا نيمه اي بود
    در آن زنبور در زد نيش را زود