167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • تو همچون کافر درويش ماندي
    که هم در خلق و هم در خويش ماندي
  • در آن کان درم بستي تو در جيب
    کجا بود اعتماد جانت بر غيب
  • دو عالم چيست بحري نام او دل
    تو در بحري بمانده پاي در گل
  • چو باشد صد جهان در دل نهانت
    کجا در چشم آيد صد جهانت
  • به ره در پيره زالي مبتلائي
    عصا در دست مي آمد ز جائي
  • که گر در طاعتي ور در گناهي
    دهد هر عضو تو بر تو گواهي
  • اگر در زهر و گر در نوش ميري
    همان بار خود اندر دوش گيري
  • نهاده نيم خشتي زير سر در
    پلاسي تا سر زانو ببر در
  • مگر شد رابعه در درد و داغي
    که تا در گيرد از جائي چراغي
  • فکندي در پريشاني مرا تو
    بخون در چند گرداني مرا تو
  • بجوفت درکشم در يک زمان من
    بدارم در درونت جاودان من
  • چو گفتم اين سخن در پرده راز
    جوان برخاست پس در داد آواز
  • نشد سست از وعيدم در عبادت
    ولي شد در عمل جدش زيادت
  • بآخر در ره آمد چون غريبان
    نهاده پاره اي نان در گريبان
  • چنان در خاکش افکندست و در خون
    که ديگر برنخواهد خاست اکنون
  • در اطلس کش رياضت در نمد نه
    که آن کار خر است آن خرد نه
  • زماني کل شده در قدس و پاکي
    زماني آمده در قيد خاکي
  • چو شه راه اين سخن در گوش آمد
    چو دريائي دلش در جوش آمد
  • اياز افتاد در پايش که اي شاه
    چه افتادت بگو امروز در راه
  • دلا معشوق را در جان نشان تو
    نثارش کن ز چشم در فشان تو
  • زبان بگشاد شوهر در نهاني
    که کشتي خويشتن را در جواني
  • اگر در پاي افتم گوئيم خيز
    اگر در تک شوم گوئي مشو تيز
  • بگفت اين و در آتش برد دستي
    که در موئيش زان نامد شکستي
  • مرا چون پاک شستي در کفن نه
    بدست خويش خط در دست من نه
  • نخفت آن شب حسن در فکري مي بود
    همه شب در نماز و ذکر مي بود