167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • رشته سر حقايق يافتم
    در صدف چون در معني يافتم
  • در شريعت خاکراه دوستم
    در حقيقت جان براي اوستم
  • کيست دانابرسر اين سالکان
    در طريق شرع در سر نهان
  • اهل ترکند در حقيقت راهرو
    در شريعت گفته ايشان شنو
  • در جهان برخويشتن آتش زدند
    اينچنين مردم در اينعالم ردند
  • در درياي يقين نشناختند
    خويش را در قعر چه انداختند
  • در نيازم اينزمان نزديک يار
    در چنين حالت شدستم بيقرار
  • در رياضت آفتاب قدرتم
    در شريعت داده احمد نصرتم
  • در شناسائي بکوش اينجايگاه
    ورنه ميري چون خري در پايگاه
  • در حقيقت در معني يافتم
    رشته سر حقيقت بافتم
  • در حقيقت واصل جانان شدم
    در چنين پيدائيي پنهان شدم
  • در طريقت ساخته ماواي خويش
    در حقيقت کوفته اعضاي خويش
  • در حقيقت واصل جانان شدم
    در چنين پيدائيي پنهان شدم
  • در شريعت اوستاد عالمم
    در طريقت سوي جانت محرمم
  • در طريق مرتضي دارد قدم
    رافضي دارد در اينجا محترم
  • در لسان الغيب همراز توام
    در خريداريش همباز توام
  • در لسان الغيب اسرار توام
    در شب تاريک انوار توام
  • در لسان الغيب گويائي ازوست
    در حقيت ديد بينائي ازوست
  • بدنيا در بدان نورندقايم
    به عقبي در بقايابند دايم
  • شود ظاهر ازيشان در مقامات
    سخنها در فراسات و کرامات
  • شوند غواص در بحر شريعت
    بيابند اندرو در حقيقت
  • مظهر العجايب عطار

  • در مقام لايزالي آشکار
    در درون عاشقان بيقرار
  • در حقايق قره العين رسول
    در معارف زبده نقد بتول
  • مصطفي در اسم اعيان آمده
    مرتضي در عين انسان آمده
  • اوست دانا در علوم اولين
    اوست بينا در کلام آخرين
  • بعد از آن در آتشش انداختند
    در ميان آتشش بگداختند
  • مصطفي در شرع تعليمت کند
    مرتضي در صدق تعظيمت کند
  • من بگويم شرح تيغش هوشدار
    در اسرار مرا در گوشدار
  • همنشين روح باشي در ظهور
    همنشين حور باشي در حضور
  • مثل عطاري نيامد در جهان
    واقف اسراري نيامد در جهان
  • معني اول عياني در يقين
    معني آخر نهاني در زمين
  • گه ميان انبيا در خرقه
    گه ميان اوليا در خرقه
  • اميرالمومنين در هر زماني
    اميرالمومنين در هر مکاني
  • بغايت در کمال علم و دانش
    عجايب نامشان در آفرينش
  • جوهر الذات عطار

  • فروشد عقلها در قطره آب
    همه در قطره پنهانست درياب
  • نديدم جز يکي در لانموده
    نمودم يار در لالا ربوده
  • نمانده عقل تا در لافتادي
    در اسرار کلي برگشادي
  • فتاده غلغلي امشب در افلاک
    تمامت اختران افتاده در خاک
  • همه در عشق اندر جستجويند
    همه در عشق اندر گفتگويند
  • هزاران پرده در پرده بريدي
    ميان خون در اينجا آرميدي
  • وصال دلبرش در پرده افتاد
    نمود جسم در گمکرده افتاد
  • مخفت ايدوست يارت در درونست
    ولي بيچاره خفته در برونست
  • ميان چارطبعي در طبيعت
    نرفتي در ره پاک شريعت
  • خدا داراي حقيقت در در ونت
    خدا باشد حقيقت رهنمونت
  • دم ايشانست در دريا فتاده
    نهاد عشق در غوغا فتاده
  • نمود حيرتست اينجاي در عشق
    نميدانيم اين غوغاي در عشق
  • همه در لوح محفوظم نمودند
    نمود عشق در بودم نمودند
  • بجز يکي نباشد در وصالم
    بجز يکي نيايد در خيالم
  • ملامت ميکشم در غرق خونم
    ز بيهوشي فتاده در جنونم
  • همه ذرات پيشت در سجودند
    طلبکار تو اينجا در وجودند