167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • گاه سوزان در آتش عشقيم
    گاه از سوز رود سازانيم
  • تا نشوي در دين قلاش وار
    خرقه قلاشان غارت مکن
  • نديدي دين کفرآميز بنگر
    شکن در زلف جانفرساي جانان
  • در صف رندان و قلاشان خويش
    کمترين کس بايدم پنداشتن
  • خون حرامست خيره خيره مريز
    مي نبيلست در سفال مکن
  • بر روي توام زنند احسنت
    در عشق توام کنند تحسين
  • اي همه ساله احسن الحسني
    در صحيفه جمال آيت تو
  • شور و آشوب در جهان افگند
    غمزه چشم جاودانه تو
  • در غلاميت بر سنايي نيست
    هيچ تاوان عليک عين الله
  • اي پيشه تو جفانمايي
    در بند چه چيزي و کجايي
  • در باختن قمار با دوست
    دست اولين مکن دغايي
  • در مجمع خيل خوبرويان
    چون يوسف پيشگاه داري
  • در شوخي دست برد خواهي
    کز خوبي دستگاه داري
  • بنوشت زمانه گويي آنجا
    در جانت کتاب بردباري
  • بنگاشت خداي گويي اينجا
    در ديده ت نقش حقگزاري
  • در بزم تو هيچ شه ندارد
    بر سر کله بزرگواري
  • ديوانه بسيست آن دو لب را
    در سلسله هاي کامراني
  • فرعون که بود که با کمالت
    کوبد در ملک جاوداني
  • عاشق نشوي اگر تواني
    تا در غم عاشقي نماني
  • تو داني که بر درگه لايزال
    در برترين الاهي رضاست
  • جز در خم زلف دلفريبت
    روح القدس آشيان ندارد
  • زلف تو يقين عاقلان را
    جز در کفن گمان ندارد
  • روي تو رخان عاشقان را
    جز در کنف امان ندارد
  • در ميان هوا ز جنبش خويش
    فلکي مستعار خواهد کرد
  • در خزان از بهار رخسارش
    کشوري را بهار خواهد کرد
  • آنکه نعل سمند او در گوش
    مشتري گوشوار خواهد کرد
  • از براي موافقش گردون
    ابر را در نثار خواهد کرد
  • عقل در انتظار انعامت
    روز و شب انتظار خواهد کرد
  • ترکتازي کنيم و در شکنيم
    نفس رنگي مزاج را بازار
  • در طريق رسول دست آويز
    بر بساط خداي پاي افشار
  • در هواي زمانه مرغي نيست
    چمن عشق را چو بوتيمار
  • خاطري در نثار چون دريا
    فکرتي تيز راي چون آذر
  • ببريده در آشيان تقديس
    وصف تو ز جبرييل شهپر
  • اي گشته چو آفتاب تابان
    در سايه نور خود مستر
  • اي باز هوات در ربوده
    از دام زمانه چون کبوتر
  • در قشر بمانده کي توان ديد
    مقصود خلاصه مقشر
  • در سجده نکردنش چه گويي
    مجبور بدست يا مخير
  • بيهوده مجوي آب حيوان
    در ظلمت خويش چون سکندر
  • گر سعيديت آرزوست به عدن
    در سراپرده سعير مباش
  • فقه خوان ليک در جهنم جاه
    همچو قابوس وشمگير مباش
  • پاس پيوسته دار بر در حق
    کاهلانه «بجه » «بگير» مباش
  • کي باشد کين قفس بپردازم
    در باغ الاهي آشيان سازم
  • اين حله نيمکار آدم را
    در کارگه کمال بطرازم
  • وين ديو سراي استخواني را
    در پيش سگان دوزخ اندازم
  • شبستان مقامت قاب قوسين
    در درگاه تو بطحا و زمزم
  • . . . خر در . . . زن پدرش
    گرچه زينهم نبايد او را غم
  • در قمار وقار بنشينيم
    خويشتن جبرييل ساز کنيم
  • گاه گويد دعات گويم من
    اوفتم زان حديث در خفقان
  • دين را حرميست در خراسان
    دشوار ترا به محشر آسان
  • در عهده موسي آل جعفر
    با عصمت موسي آل عمران