167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • در افتادند در شهري سپاهي
    گريزان شد نهان زآن شهر شاهي
  • گرفته بود در بر دلستاني
    در آن مدت نديدش کس زماني
  • به پيش خويش خواندش چون در آمد
    سلامش گفت و حالي در سر آمد
  • يکي خيمه در آن ره در گشادند
    شکاري را بر آتش مي نهادند
  • گهي در صلح باشم گاه در حرب
    شود جولانگه من شرق تا غرب
  • شبي در مسجدي شد نيک مردي
    که در دين داشت اندک مايه دردي
  • متابع گردد او را در همه حال
    بماند جاودان در خيل دجال
  • مگر بوالقاسم همدان در آن راه
    در آمد گرد آن مي گشت ناگاه
  • که در خلق جهان بسيار افتاد
    در اين ديرم کنون اين کار افتاد
  • بمردي رو در آن ديني که هستي
    که نامردي است در دين بت پرستي
  • شهش محبوس کرد و در عذابش
    نه ناني داد در زندان نه آبش
  • در آب افکند خويش آتش پرستي
    که تا در دين وي نايد شکستي
  • اگر مرگ تو در بابل نبودي
    ترا اين آرزو در دل نبودي
  • بشهر مصر در شوريده اي بود
    که در عين اليقينش ديده اي بود
  • هزاران دل بمژگان در ربوده
    بهر يک موي صد جان در ربوده
  • در سردابه را آن فخر گرگان
    ببست القصه در پيش بزرگان
  • کليد آنگه بديشان داد و تا روز
    بر آن در خفت در عشق دل افروز
  • مگر در جسته بود از شمع آتش
    فتاده در لحاف آن پريوش
  • چو در آتش فتاده بود يارش
    در آتش اوفتادن بود کارش
  • زماني ثقبه در گوشش گهر بود
    زماني حلقه در گوشش قمر بود
  • رسن در گردن درويش افکند
    پس آنگه اسب را در پيش افکند
  • در آن سوزش بصحرا رفت ناگاه
    نيستاني دروده بود در راه
  • تو گر در دوستي جان در نبازي
    ترا آن دوستي باشد مجازي
  • زماني بود ترسائي در آمد
    بخدمت پيش آن بت در سر آمد
  • چو شيخ آن حال ديد از دير بگريخت
    بسي با خود در آن قصه در آويخت