نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مواعظ سعدي
سرآمد روزگار سعد بوبکر
خداوندش به رحمت
در
رساناد
جزاي تشنه مردن
در
غريبي
شراب از دست پيغمبر ستاناد
برف بر بام سالخورده ماست
آب
در
خانه شما نچکد
لقمه اي
در
ميانشان انداز
که تهيگاه يکدگر بدرند
کانچه
در
مملکت بيفزايند
از ثناي جميل مي کاهند
چون نبوديم
در
خور خدمت
گفت عفوت که السلامة مر
شکر آنان خورند ازين غدار
که ندانند زهر
در
شکرش
شجر مقل
در
بيابانها
نرسد هرگز آفتي به برش
کانچه
در
کفه اي بيفزايد
به دگر بيخلاف دربايد
نميرد گر بميرد نيکنامي
که
در
خيلش بود قائم مقامي
دامن اين قباه بالايي
تا به خاشاک
در
نيالايي
حرص فرزند آدم نادان
مثل مورچست
در
ميدان
يار آن يار است که
در
بلا يار بود
بوستان سعدي
کلاه سعادت يکي بر سرش
گليم شقاوت يکي
در
برش
وگر
در
دهد يک صلاي کرم
عزازيل گويد نصيبي برم
وگر سالکي محرم راز گشت
ببندند بر وي
در
بازگشت
تأمل
در
آيينه دل کني
صفائي بتدريج حاصل کني
چو
در
دوستي مخلصم يافتي
عنانم ز صحبت چرا تافتي؟
تو
در
سيرت پادشاهي خويش
سبق بردي از پادشاهان پيش
زهي دولت مادر روزگار
که رودي چنين پرورد
در
کنار
خدايا
در
آفاق نامي کنش
به توفيق طاعت گرامي کنش
نگنجد کرمهاي حق
در
قياس
چه خدمت گزارد زبان سپاس؟
نرفتم
در
اين مملکت منزلي
کز آسيبت آزرده ديدم دلي
که چون بدگهر پرورم لاجرم
خيانت روا داردم
در
حرم
ملک
در
سخن گفتنش خيره ماند
سر دست فرماندهي برفشاند
نبيني که درويش بي دستگاه
بحسرت کند
در
توانگر نگاه
به تدبير دستور دانشورش
به نيکي بشد نام
در
کشورش
تنت زورمندست و لشکر گران
وليکن
در
اقليم دشمن مران
چو بازارگان
در
ديارت بمرد
به مالش خساست بود دستبرد
که بودش نگيني بر انگشتري
فرو مانده
در
قيمتش جوهري
در
ايام سلطان روشن نفس
نبيند دگر فتنه بيدار کس
دل پادشاهان شود بارکش
چو بينند
در
گل خر خارکش
وگر جور
در
پادشايي کني
پس از پادشاهي گدايي کني
طمع کرد
در
مال بازارگان
بلا ريخت بر جان بيچارگان
که زشت است
در
چشم آزادگان
بيفتادن از دست افتادگان
نبردند پيشش مهمات کس
که مقصود حاصل نشد
در
نفس
کجا دست گيرد دعاي ويت
دعاي ستمديدگان
در
پيت؟
بفرمود گنجينه گوهرش
فشاندند
در
پاي و زر بر سرش
گزيدند فرزانگان دست فوت
که
در
طب نديدند داروي موت
بتنها ندانست روي و رهي
بينداخت ناکام شب
در
دهي
بدان کي ستوده شود پادشاه
که خلقش ستايند
در
بارگاه؟
سپه را نگهباني شهريار
به از جنگ
در
حلقه کارزار
دو همجنس همسفره همزبان
بکوشند
در
قلب هيجا به جان
خنک آن که
در
صحبت عاقلان
بياموزد اخلاق صاحبدلان
شنيدم که طي
در
زمان رسول
نکردند منشور ايمان قبول
مسوزان درخت گل اندر خريف
که
در
نوبهارت نمايد ظريف
که جمهور
در
سايه همتش
مقيمند و بر سفره نعمتش
بلاي خمارست
در
عيش مل
سلحدار خارست با شاه گل
ز دلهاي شوريده پيرامنش
گرفت آتش شمع
در
دامنش
رئيس دهي با پسر
در
رهي
گذشتند بر قلب شاهنشهي
صفحه قبل
1
...
412
413
414
415
416
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن