نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سعدي
هر کو نکند به صورتت ميل
در
صورت آدمي دوابست
درياب دمي که مي تواني
بشتاب که عمر
در
شتابست
چون روي تو صورتي نديدم
در
شهر که مبطل صلاتست
چون تشنه بسوخت
در
بيابان
چه فايده گر جهان فراتست
ما پراکندگان مجموعيم
يار ما غايبست و
در
نظرست
خون جگرم ز فرقت تو
از ديده روانه
در
کنارست
قاصد مگر آهوي ختن بود
کش نافه مشک
در
ميانست
سليمانست گويي
در
عماري
که بر باد صبا تختش روانست
مرد اگر شير
در
کمند آرد
چون کمندش گرفت مسکينست
دانند جهانيان که
در
عشق
انديشه عقل معتبر نيست
دست
در
خون عاشقان داري
حاجت تيغ برکشيدن نيست
در
باغ بهشت بگشودند
باد گويي کليد رضوان داشت
شب تو روز ديگران باشد
کآفتابست
در
شبستانت
بلبلانيم يک نفس بگذار
تا بناليم
در
گلستانت
سعديا زنده عارفي باشي
گر برآيد
در
اين طلب جانت
گر واسطه سخن نبودي
در
وهم نيامدي دهانت
دشمنان
در
مخالفت گرمند
و آتش ما بدين نگردد سرد
بيچاره کسي که
در
فراقت
روزي به نماز ديگر آورد
عاشقان کشتگان معشوقند
هر که زندست
در
خطر باشد
آدمي را که خارکي
در
پاي
نرود طرفه جانور باشد
تا حال منت خبر نباشد
در
کار منت نظر نباشد
ساقيان لاابالي
در
طواف
هوش ميخواران مجلس برده اند
که پندارم نگار سروبالا
در
اين دم تهنيت گويان درآيد
اي به عشق درخت بالايت
مرغ جان رميده
در
پرواز
گر بگريم چو شمع معذورم
کس نگويد
در
آتشم مگداز
محتسب
در
قفاي رندانست
غافل از صوفيان شاهدباز
ندانستي که ضدان
در
کمينند
نکو کردي علي رغم بدآموز
نيکخواها
در
آتشم بگذار
وين نصيحت مکن که بگذارش
ور چنين حور
در
بهشت آيد
همه خادم شوند غلمانش
ساربانا جمال کعبه کجاست
که بمرديم
در
بيابانش
نرود هوشمند
در
آبي
تا نبيند نخست پايانش
بي کار بود که
در
بهاران
گويند به عندليب مخروش
در
ازل رفتست ما را دوستي
لا تخونوني فعهدي ماانصرم
گر آوازم دهي من خفته
در
گور
برآسايد روان دردمندم
در
حلقه کارزارم انداخت
آن نيزه که حلقه مي ربودم
مانند تو آدمي
در
آفاق
ممکن نبود پري نديدم
وين بوالعجبي و چشم بندي
در
صنعت سامري نديدم
لعلي چو لب شکرفشانت
در
کلبه جوهري نديدم
چون
در
دورسته دهانت
نظم سخن دري نديدم
اي باد بهار عنبرين بوي
در
پاي لطافت تو ميرم
وز غايت تشنگي که بردم
در
حلق نمي رود زلالم
گر دست دهد هزار جانم
در
پاي مبارکت فشانم
نمي دانستم از بخت همايون
که سيمرغي فتد
در
آشيانم
بلبل بوستان حسن توام
چون نيفتد سخن
در
افواهم
اي کودک خوبروي حيران
در
وصف شمايلت سخندان
ترسم که به عاقبت بماند
در
چشم سکندر آب حيوان
برخيز که مي رود زمستان
بگشاي
در
سراي بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار
در
شبستان
خاموشي بلبلان مشتاق
در
موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در
زير گليم و عشق پنهان
صفحه قبل
1
...
410
411
412
413
414
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن