167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • سايه در گردانمش در کوي خويش
    پس برآرم آفتاب روي خويش
  • در ميان جمع آمد در خروش
    گفت اي دلال کنعاني فروش
  • وانک او بي پر بود، در صد بلا
    در ميان حقه ماند مبتلا
  • در کسي چون جمع آمد اين صفت
    رتبت او چون بود در معرفت
  • خود فتوت نيست در هر دو جهان
    برتر از انصاف دادن در نهان
  • بعد از آن در خيمه تنها نشست
    دل ازو برخاست ، در سودا نشست
  • دست زد بر طاس از سر باز در
    گفت برگويد بدين آواز در
  • اي چو موري لنگ در کار آمده
    در بن طاسي گرفتارآمده
  • کي تواند داشت رندي در سپاه
    زهره گستاخيي در پيش شاه
  • لاف عشق او مزن در هر نفس
    کو نگنجد در جوال هيچ کس
  • ديده کس را که برخيزد ز گنج
    مي دود در کوه و در صحرا به رنج
  • بي شکي فردا خوشي در عز و ناز
    درروم در دشت محشر سرفراز
  • گر تو روزي در فناي تن شوي
    گر همه شب در شبي روشن شوي
  • تا به کلي گم شود در بحر جود
    پس نماند هيچ رشدش در وجود
  • در بر شيخي سگي مي شد پليد
    شيخ از آن سگ هيچ دامن در نچيد
  • عابدي بودست در وقت کليم
    در عبادت بود روز و شب مقيم
  • چون ترا در عشق نقصان شد پديد
    عيب در چشمم چنين زان شد پديد
  • آسمان را در همه بگشاده اند
    در بهشتم مسندي بنهاده اند
  • هرچ آن جز ما بود در هم فکن
    چون فکندي بر همش در هم شکن
  • چون در اول بسته اي ميثاق تو
    چون تواني شد در آخر عاق تو
  • مرد بايد کز طلب در انتظار
    هر زماني جان کند در ره نثار
  • گفت ليلي را کجا يابي ز خاک
    کي بود در خاک شارع در پاک
  • تا طلب در اندرون نايد پديد
    مشک در نافه ز خون نايد پديد
  • تا به ريشم در وجود خود نسوخت
    در مفرح کي تواند دل فروخت
  • در عجم افتاد خلقي از عرب
    ماند از رسم عجم او در عجب