167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • صدر عاليت کعبه خرد است
    رخنه در کعبه خرد مرساد
  • در شبستان چون زماني خوش بويد
    از شبيخون زمان يادآوريد
  • باد، دستار مؤذن در ربود
    کعبتيني از ميان بيرون فتاد
  • عنبرين دستارچه گرد رخت
    طوق غبغب در ميان آويخته
  • تيغ هنديش از مخالف سوختن
    در خزر هندوستان خواهد نمود
  • جويباري کند ز دامن چرخ
    چشمه در جويبار بندد صبح
  • در قماري که با ملامتيان
    داو عشرت روان کنند همه
  • وآنچه در بزمگه حريفانند
    رخ ز مي گلستان کنند همه
  • ساتگيني دهيم و جور خوريم
    دورها در ميانه بستانيم
  • در شکر ريز نوعروس بقا
    بهر خسرو نشانه بستانيم
  • ماه منجوق گوهر سلجوق
    در ظلال حسام او زيبد
  • دورها بوده در زمين بهشت
    تيغ حيدر برادر تيغش
  • عدلش از آسمان ندارد عار
    سلسله ز آسمان در آويزد
  • دست ظلم جهان ببرد شاه
    وز گلوي جهان در آويزد
  • بکشد شخص بخل را کرمش
    سرنگون ز آستان در آويزد
  • مرد شهباز گوشت خوار کجاست
    زاغ کز استخوان در آويزد
  • سائلان را ز نعمت جودش
    در جگر سده گران بستند
  • هست در چشم عالمي مانده
    نقش آن پيکر ستوده هنوز
  • گر زمانه به عذرتان کوشد
    خاک در ديده زمانه زنيد
  • هيچ تقصير در معزايش
    مکنيد ار موافقان منيد
  • بي تماشاي چشم روشن تو
    چشم خورشيد در مغاک شده
  • درويش که اخلاق الهي دارد
    در ملک وجود پادشاهي دارد
  • در حسن ز طاووس سرافرازتري
    وز قمري نغز گوي طنازتري
  • ديوان خواجوي کرماني

  • جز کمر کيست آنکه ميگنجد
    يک سرموي در ميان شما
  • همچو چشمش کسي نشان ندهد
    جادوئي مست خفته در محراب
  • در غريبي شکسته شد خواجو
    آن غريب شکسته را درياب
  • زلف سياه تو در آشفتگي
    صورت اين حال پريشان ماست
  • در بسيط جهان کنون خواجو
    همه آوازه ترانه ماست
  • جمشيد بنده در دولتسراي ماست
    خورشيد شمسه حرم کبرياي ماست
  • شکردر اهتمام پر طوطيست
    قمر در سايه پر غرابست
  • هنوزت ماه در عقر مقيمست
    هنوزت عقرب اندر اضطرابست
  • هنوزت گرد گل گرد عبيرست
    هنوزت لاله در مشگين حجابست
  • هنوزت ماه در اوج جمالست
    هنوزت شب نقاب آفتابست
  • هنوزت در دل خواجو مقامست
    هنوزت با دل خواجو عتابست
  • رخسار تو شمع کايناتست
    وز قند تو شور در نباتست
  • در سر زلف تو ز آشفتگي
    باز بموئي دلم آويختست
  • زلف او در تکسرست وليک
    دل شوريده حال من خستست
  • دل شوريدگان بي آرام
    در سر زلف آرميده تست
  • چه رويست آنکه در اوصاف حسنش
    کمال قدرت بيچون پديدست
  • تو گوئي در کنارت مادر دهر
    بشير بيوفائي پروريدست
  • صبوحي گناهست در پاي سرو
    ولي راستي را گناهي خوشست
  • به فندق ضيمرانرا تاب در داد
    بعشوه گوشه بادام بشکست
  • گلستان رخت در دلستاني
    بهشتي بر سر سرو روانست
  • چرا خورشيد روز افروز رويت
    نهان در چين شبگون سايبانست
  • کمان داران چشم دلکشت را
    خدنک غمزه دايم در کمانست
  • در تنگناي حبس جدائي توقعم
    از آستان حضرتعالي حمايتيست
  • چو جانان سرگران باشد بپايش
    سبک جان در نيفشاندن گرانيست
  • خوش آن آهوي شيرافکن که دايم
    توانائي او در ناتوانيست
  • بدينسان که کافور او در خطت
    عجب گر زعنبرغباريش نيست
  • در دين خواجو مؤمن نباشد
    هر کو بکفرش ايمان ندارد