نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان انوري
گر با زمانه کلک تو گويد که
در
زمين
منظور کيست حکم قضا گويد آن تو
در
انتظار تو چشم عوام گشته سپيد
وز افتراق تو روي خواص گشته سياه
ز خون کشته چنانست رود مرو هنوز
که
در
گذار بمانند ماهيان ز شناه
راجع نشود مهر درخشان شده بر چرخ
نقصان نکند نقره صافي شده
در
گاه
آگاه شد از پايگه خويش وليکن
در
بند شهنشاه بد آنگه که شد آگاه
در
بند تو زينگونه بماناد بدانديش
از بند بدانديش تو آزاد نکوخواه
از دست آنکه غيرت ماهست و آفتاب
در
جام ماه نو مي چون آفتاب خواه
در
موقف جزاي مطيعان و عاصيان
از لطف و قهر خويش ثواب و عقاب خواه
در
شان داد آيت حق بود مير داد
او باب تست زندگي از نام باب خواه
ايام گر بکرد خطايي
در
آن مبند
خوش باش و انتقام ز راي صواب خواه
کاهي که از جهان ببرد کهربا به غصب
در
عهد عدل تست ز عدلت جواب خواه
روز بارت خاک بوسان ره دهند
آفتاب و سايه را
در
بارگاه
بر
در
ملکت کرا آيد شگفت
گر کمر بندد نشابور و هراه
اي به گوهر تا به آدم پادشاه
در
پناه اعتقادت ملک شاه
ناوک عصمت بدوزد چشم روز
گر کند
در
سايه چترت نگاه
نسبت از صدق تو دارد
در
هدي
صبح صادق زان همي خيزد پگاه
تا که دارد خسرو سيارگان
در
اقاليم فلک ز انجم سپاه
در
سپاهت بر سر هر بنده اي
از شرف سياره اي بادا کلاه
بعد ما کز سر حسرت همه روز افکندي
سخن رفتن و نارفتن من
در
افواه
اندر آمد ز
در
حجره من صبحدمي
روز بهمنجنه يعني دوم از بهمن ماه
اتفاقا به
در
رحبه بوفدي برسيد
همه اعيان و بزرگان نشابور و هراه
تا درين بودم گردي ز
در
شهر بخاست
گفتم آن چيست مرا گفت جنيبت کش شاه
آمد القصه و آورد جنيبت پيشم
ديده من چو
در
آن شکل و شبه کرد نگاه
گفت ما را به
در
شاه فراموش مکن
که چو ماهست کنون گرد رکابت پنجاه
آنکه با خنجر او هست قضا کارافزاي
وانکه
در
حضرت او هست قدر کارآگاه
وانکه
در
طول و عرض همت اوست
راي سلطان اختران گمراه
جز به عين رضا نخواهد کرد
ديده روزگار
در
تو نگاه
در
هنر خود چنين تواند بود
بشري لا اله الا الله
چرخ تا
در
پناه دولت تست
عالمي را شدست پشت و پناه
جز به عين رضا همي نکند
ديده روزگار
در
تو نگاه
در
هنر خود چنين بود که تويي
بشري لا اله الا الله
شعله صبح روزگار دو رنگ
در
زد آتش به آسمان دوتاه
هرچه
در
زير دور چرخ کبود
هرچه بر پشت جرم خاک سياه
فتنه
در
عهد حزم تو نزدست
يک نفس خالي از دوکار آگاه
دهر
در
دور دست تو نگذاشت
هفت اقليم را دو حاجت خواه
تاکه ذکر گناه و طاعت هست
سال و ماه اوفتاده
در
افواه
از مثال تو جهان
در
نقش الله المعين
مايه کافور خشک و عنبر تر يافته
بي نهيب روز محشر طالبان آخرت
در
جوار صدر تو طوبي و کوثر يافته
روضهاي خطه اسلام
در
ايام تو
از بهار عدل تو هم زيب و هم فر يافته
شاخهاي دوحه انصاف
در
اقليم تو
از نماي فضل تو هم برگ و هم بر يافته
گمرهان آفرينش
در
شب احداث دهر
از فروغ صبح تاييد تو رهبر يافته
گاه ضرب و طعن
در
ميدان زبان رمح تو
رام نطق از گفتن الله اکبر يافته
آسمان را بر زمين
در
لحظه اي انديشه وار
مرکب انديشه رفتار تو اندر يافته
از براي چشمه حيوان مدحت جان و عقل
وهم را
در
صحبت عزم سکندر يافته
تا دماغ کاينات از خلق تو مشکين شود
خلقت تو
در
ازل خلق پيمبر يافته
اختران را شوکتت بر سمت طاعت رانده
آسمان را همتت
در
تحت فرمان يافته
بارها از شرم رايت آسمان خورشيد را
زير سيلاب عرق
در
موج طوفان يافته
منهيان ربع مسکون زاب روي عدل تو
فتنه را پنجاه ساله نان
در
انبان يافته
در
ميان دولتي با حلق ملکي گشته سخت
هر کمندي کز کف عزم تو دوران يافته
بارها آحاد فراشانت شير چرخ را
در
پناه شير شادروان ايوان يافته
هم ز بيم لمعه تيغ تو جاسوس ظفر
مرگ را
در
چشمه تيغ تو پنهان يافته
ناقه صالح، عصاي موسي و روح پدر
هرسه را
در
بطن مادر ديده بي جان يافته
قصد آن کردم که ذوالقرنين ثاني گويمت
هر غلامت از تو
در
هر مکرمت آن يافته
اي هماي همتت سر بر سپهر افراخته
کس چو سيمرغت نظيري
در
جهان نشناخته
تا به تاج هدهد و طاوس
در
کين عدوت
نيزهاي پر ز دست و تيغهاي آخته
در
دو دم بنشانده از باران تير
هرکجا گرد خلافي خاسته
در
بلاد ملک تو با خاک پير
راستي بايد ز خاک آراسته
به يک حمله
در
خدمت شاه عالم
همه ملک جمشيد و دارا گرفته
من مدح خوان را شب و روز نکبت
در
انواع تيمار تنها گرفته
من اندر شکايات امروز و امشب
در
عشوه شب ز فردا گرفته
پشتي شده
در
نيک و بد جهان را
هر پشت که پيش تو خم گرفته
وآنگه ز زبان بي عناء سکه
در
چهره زر و درم گرفته
در
موکب تو اژدهاي رايت
شيران عرين را به دم گرفته
هرجا که سپاه تو پي فشرده
در
سنگ نشان قدم گرفته
حفظ تو جهان را چو بر باري
در
سايه فضل و کرم گرفته
در
عرض سپاه تو مرغ و ماهي
يکسر همه حکم حشم گرفته
در
پيکر ديو از شهاب رمحت
خون صورت شاخ بقم گرفته
بدخواه تو را خاک مادرآسا
از پشت پدر
در
شکم گرفته
او آمده و فتنه را به عميا
در
دزدي آن متهم گرفته
زهي ز عدل تو خلق خداي آسوده
ز خسروان چون تويي
در
زمانه نابوده
ز حفظ عدل تو مهتاب
در
ولايت تو
طراز توزي و تار قصب نفرسوده
اثر ز دود خلافت به روزني نرسيد
که عکس تيغ تو آتش نزد
در
آن دوده
در
نظم جهان هرچه صرير قلمت گفت
از روي رضا گوش قضا جمله شنيده
اعجاز تو
در
شرع وزارت نه به حديست
کز خلق بمانند يکي ناگرويده
اي مردم آبي شده بي باس تو عمري
در
ديده احرار جهان مردم ديده
از خنصر چپ عقد اياديت گرفته
اطفال
در
آن عهد که ابهام مکيده
بر خاک درت ملک گويي که از آرام
طفلي است
در
آغوش رقيبي غنويده
شير فلک آن شير سراپرده دوران
در
مرتبه با شير بساطت نچخيده
مي بينم از اين مرتبه خورشيد فلک را
چون شبپره
در
سايه حفظ تو خزيده
رخسار چو آبي ز عنا گرد گرفته
دل
در
برش از نايبه چون نار کفيده
هر ساعتش از غصه گلي تازه شکفته
وان غصه چو خارش همه
در
ديده خليده
نيلگون برکه عنبر گل بسد عرقت
آسمانيست که
در
جوف زمين دارد جاي
دست فرسوده خزان ناشده طوبي کردار
نوبهار تو
در
اين گنبد گيتي فرساي
گفته با جمله زوار صرير
در
تو
مرحبا برمگذر خواجه فرود آي و درآي
آنکه
در
خاصيت انصافش اگر خوض کند
سخن کاه نگويد ابدا کاه رباي
وانکه
در
ناصيه روز نبيند تقدير
از کجا ز آينه راي ممالک آراي
تا جهان را نبود از حرکت آسايش
در
جهان ساکن وز اندوه جهان مي آساي
هست فرمانت روان بر همه اطراف جهان
در
جهان هرچه مراد تو بود مي فرماي
تو که
در
ناصيه روز ببيني تقدير
از کجا ز آينه راي ممالک آراي
اعتقادي که فلان را به خداوندي تست
ديده باشي به همه حال
در
آيينه راي
مدتي شد که
در
اين شهر مقيم است و هنوز
هيچ دربانش نداند بدر هيچ سراي
ليکن آنجا که ملايک ز رداي پدرت
همه
در
آرزوي عشق کلاهند و قباي
چمني داري
در
طبع، درو خوش مي گرد
گل معني مي چين سرو سخن مي پيراي
جشن عيد اندرين همايون جاي
که بهشتي است
در
جهان خداي
پيش جاهش سر فلک
در
پيش
پيش حلمش دل زمين درواي
حرمي چون
در
سراي تو نيست
ايمني را درين سپنج سراي
بلبلان نيز
در
سماع و سرود
هدهدان نيز با کلاه و قباي
چه شد اکنون که
در
لغتهاشان
آسمان شد سما و ماهش آي
تا هست ز شصت دور
در
سرعت
ايام چو تيرهاي پرتابي
باز اگر شاعر نباشد هيچ نقصاني فتد
در
نظام عالم از روي خرد گر بنگري
صفحه قبل
1
...
407
408
409
410
411
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن