167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • صد عيسي دردمند را بيش
    در سايه زلف کرده بالين
  • ياقوت بلور حقه پيش آر
    خورشيد هوا نقاب در ده
  • در صبوح آن راح ريحاني بخواه
    دانه مرغان روحاني بخواه
  • خاقاني را در آتش عشق
    نعل هوس از نهان نهاده
  • اي طعنه زده به ديگرانم
    در کاهش جان من فزوده
  • در شبستان آفتاب شدي
    آه من آسمان شکن کردي
  • تيشه در بيشه بلا بردي
    هر سر شاخ بابزن کردي
  • زره زلف بر قبا شکني
    آه در جان آشنا شکني
  • در کمين شکست دلهايي
    دل فداي تو باد تا شکني
  • خاک در تو رساند آخر
    خاقاني را به تاجداري
  • در حلق دلم فتاد زنجير
    تا حلقه زلف برشکستي
  • حلقه در اختيار ما را
    چندان بزدي که درشکستي
  • خاقاني را ز غيرت عشق
    ناله همه در جگر شکستي
  • خاقاني فسانه شد عشقت
    در دست تو اين فسانه بايستي
  • وز غيرت آنکه دم برآرم
    در کام دلم نفس شکستي
  • از چاه غمم برآوريدي
    در نيمه ره رسن گسستي
  • در عشق، فتوح چيست؟ داني
    از دوست کرشمه نهاني
  • کز طبع تو در خزان عالم
    پيداست بهار شادماني
  • امروز مرا مسلم آمد
    در ملک سخن خدايگاني
  • در سينه آتشين طلب دل
    کاندر بر سوسني نيابي
  • در ابخازيان اينک گشاده
    حريم روميان آنک مهيا
  • دبيرستان نهم در هيکل روم
    کنم آئين مطران را مطرا
  • فرستم نسخه ثالث ثلاثه
    سوي بغداد در سوق الثلاثا
  • در گردن صفدران خزران
    افکنده کمند خيزران را
  • در کعبه حضرت تو جبريل
    دست آب دهد مجاوران را
  • در زهره روس رانده زهر آب
    کانداخته يغلق پران را
  • در روم ز اژدهاي تيرت
    زهر است نواله قيصران را
  • در جنت مجلست چراگاه
    آهو حرکات احوران را
  • در سيه خانه دل کبودي من
    از سپيدي پاسبان برخاست
  • در تموزم ببندد آب سرشک
    کز دمم باد مهرگان برخاست
  • بلبلم در مضيق خارستان
    که اميدم ز گلستان برخاست
  • بعد کشتن قصاص خاقاني
    از در شاه شه نشان برخاست
  • گو در ملک اخستان نگر آنک
    کيخسرو باستان نديده است
  • حلاج، دکان گذاشت ايراک
    جز آتش در دکان نديده است
  • ساقي آن عنبرين کمند امروز
    در گلوگاه ساغر افشانده است
  • تخم اقبال در زمين بقا
    بانوي عدل گستر افشانده است
  • در شکرريز نوعروس سخن
    ني مصريش خاطب هنر است
  • زعفران گرچه بيخ در آب است
    آرزومند ژاله سحر است
  • پاي در دامن قناعت کش
    کت لباس بطر ندوخته اند
  • صراحي نوآموز در سجده کردن
    يکي رومي نو مسلمان نمايد
  • چو راوي خاقاني آوا برآرد
    صرير در شاه ايران نمايد
  • زخمه مطربان صلاي صبوح
    در زبان هاي مزهر اندازد
  • زلف ساقي کمند شب پيکر
    در گلوي دو پيکر اندازد
  • بر قدح هاي آسمان زنار
    مشتري طيلسان در اندازد
  • در بر بلبله فواق افتد
    کز دهان آب احمر اندازد
  • از در مشرق آتش افروزد
    سوي هر روزن اخگر اندازد
  • گنبد پير سبحه هاي بلور
    در مغاک مقعر اندازد
  • آهمن سازد آتش پيکان
    تا در اين ديو، گوهر اندازد
  • سنگ در آبگينه خانه چرخ
    اين دل غصه پرور اندازد
  • منم آن مرغ کآذر افروزد
    خويشتن را در آذر اندازد