167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • ببنديد هم در زمان با سپاه
    فرستيد گريان بدين جايگاه
  • فگندند ناگاه در گردنش
    بياويختند آن گرامي تنش
  • نشستنگه سوکواران بدي
    بدو در سکوبا و مطران بدي
  • بدو گفت کاي بدتن بدکنش
    فريبنده مرد از در سرزنش
  • چنين گفت کاي نامدار بلند
    توي در جهان تابوي سودمند
  • به زهراب شمشير در بزمگاه
    بکوشش توانمش کردن تباه
  • بدان باره اندر کشيدند رخت
    در شارستان را ببستند سخت
  • فرستادگانم چوآيند باز
    بدين شارستان در نمانم دراز
  • بيامد ز نزديک خسرو سوار
    چنين تا در قيصر نامدار
  • کنون راي و گفتارها شد ببن
    گشادم در گنجهاي کهن
  • به قسطنيه در فراوان سپاه
    ندارم که دارند کشور نگاه
  • يکايک چوآيند هم در زمان
    فرستيم نزديک تو بي گمان
  • ستمديدگان را همه خواندم
    وزين در فراوان سخن راندم
  • نياطوس را ديد و در برگرفت
    بپرسيدن آزادي اندرگرفت
  • همه پاک در زينهار منند
    به تاج اندرون گوشوار منند
  • بفرمود تا خلعت آراستند
    ز در اسپ پرمايگان خواستند
  • کليد در گنجها بر شمرد
    سراسر بپور تخواره سپرد
  • که اي زيردستان شاه جهان
    مخوانيد جز آفرين در نهان
  • گرفتش سپهدار چين در کنار
    وزان پس ورا خواندي شهريار
  • بشد پرده دار گرامي دوان
    چنين تا در خانه پهلوان
  • مرا دخمه در شهرايران کنيد
    بري کاخ بهرام ويران کنيد
  • به ديبا بياراست جنگي تنش
    قصب کرد در زير پيراهنش
  • چنين گفت کان خواهرکشته شاه
    کجا جويمش در ميان سپاه
  • در گنجاي کهن برگشاد
    که بنهاد پيروز و فرخ قباد
  • به هرسو فرستيد کارآگهان
    بدان تا نماند سخن در نهان
  • بدان سرکشان گفت بيدار بيد
    همه در پناه جهاندار بيد
  • نهادي يکي گنج خسرو نهان
    که نشناختي کهتري در جهان
  • همان روزه پاک يک شنبدي
    ز هر در پرستنده ايزدي
  • همه مهتران پشت برگاشتند
    مرا در جهان خوار بگذاشتند
  • پسندش نبودي جزو در جهان
    ز خوبان وز دختران مهان
  • بياراست برسان شاهنشهان
    که بوند ازو پيشتر در جهان
  • به درگاه ايوانش بنشاندند
    در مهاي گنجي بر افشاندند
  • دگر گنج باد آورش خواندند
    شمارش بکردند و در ماندند
  • کنون رنج در کار خسرو بريم
    بخواننده آگاهي نوبريم
  • سراسر همه باغ زو روشنست
    چو خورشيد تابنده در جوشنست
  • بدانست شيروي کو خسروست
    که ديدار او در زمانه نوست
  • مکن دوستي نيز با دشمنم
    که امروز در دست آهرمنم
  • پيامي رسانيد نزد پدر
    سخن يادگيري همه در بدر
  • پياميست کان تيغ بار آورد
    سر سرکشان در کنار آورد
  • نهاليش در زير ديباي زرد
    پس پشت او مسند لاژورد
  • گنهکار بهرام خود با سپاه
    بياراست در پيش من رزمگاه
  • همان در جهان يادگاري بود
    خردمند را غمگساري بود
  • هم آرايش پادشاهي بود
    جهان بي درم در تباهي بود
  • بپردان سپرديم چون بازخواست
    ندانم زبان در دهانت چراست
  • همه در خوشاب بد پيکرش
    ز ياقوت رخشنده بودي درش
  • زماني همي بود در پيش شاه
    خروشان بيامد سوي بارگاه
  • ببريد هر چارانگشت خويش
    بريده همي داشت در مشت خويش
  • که خون چنان خسروي ريختي
    همي کوه در گردن آويختي
  • بشد مهر هرمزد خنجر بدست
    در خانه پادشا راببست
  • چنين گفت شيرين به آزادگان
    که بودند در گلشن شادگان