167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • همچو مرغ نيم بسمل در رهت
    در ميان خاک و خون گشتم نهان
  • در پريد و عشق را در بر گرفت
    عقل و جان را کارد آمد به استخوان
  • جان تن جان است و جان جان تويي
    در جهان جاني و در جاني جهان
  • اي ز پيدايي و پنهاني تو
    جان من هم در يقين هم در گمان
  • اي نهان از ديده و در دل عيان
    از جهان بيرون ولي در قعر جان
  • آن چه جويم چون نيايد در طلب
    زان چه گويم چون نيايد در بيان
  • کار ما در پيش او چون ذره اي
    در بر هفت آسمان خواهد بدن
  • بت بود در راه او هرچه آن نه اوست
    در ره او بت شکن بايد شدن
  • همچو لاله غرقه در خون جگر
    زنده در زير کفن بايد شدن
  • در ره او چون دويي را راه نيست
    با يکي در پيرهن بايد شدن
  • در پرتو دوست همچو شمعي
    در خود به رسيدن و رسيدن
  • پس چه کن در لوح جان خود نگر
    پس زبان در نطق گوهربار کن
  • خيز و از مي آتشي در ما فکن
    نعره مستانه در بالا فکن
  • چون نظيرت نيست در دريا کسي
    خويش را خوش در بن دريا فکن
  • چو دريا شور در جانم ميفکن
    ز سودا در بيابانم ميفکن
  • چو پيچ و تاب در زلف تو زيباست
    به جان تو که در جانم ميفکن
  • مردان چو نگين مانده در حلقه معني
    وز حلقه به درمانده چو حلقه به در من
  • عشق تو در جان من اي جان من
    آتشي زد در دل بريان من
  • جان عطار از تو در آتش فتاد
    آب زن در آتش سوزان من
  • بي توام در چشم موري عالمي است
    مي نگنجم در جهاني بي تو من
  • روح را در سر او حيران نگر
    عقل را در کار او مضطر ببين
  • در جمالش هر که را آن چشم هست
    تا ابد در خود تمنايي ببين
  • گاه جان را در تک و پويي نگر
    گاه دل را در تمنايي ببين
  • زلفت چو عقاب در عقب بود
    بربود و کشيد در عقابين
  • تو که اي در راه عشقش قطره اي
    غرقه در درياي بي پايان او