167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • برفتند شمشيرزن چل هزار
    هرانکس که بود از در کارزار
  • به نزديک قيدافه هوشمند
    شده نام او در بزرگي بلند
  • ز لشکر بياري سواري هزار
    همه نامدار از در کارزار
  • ازين ازمايش ندارد زيان
    بماند مگر دوستي در ميان
  • پس چشمه در تيره گردد جهان
    شود آشکاراي گيتي نهان
  • تن نامور زير ديباي چين
    نهادند تا پاي در انگبين
  • سرافراز پور يل اسفنديار
    ز گشتاسپ يل در جهان يادگار
  • که نشنيد کاسکندر بدگمان
    چه کرد از فرومايگي در جهان
  • دو بدمهر از رزم بگريختند
    به دام بلا در نياويختند
  • همي خواندندي ورا شهريار
    سر مرد بخرد ازو در خمار
  • چشيدم بسي تلخي روزگار
    نبد رنج مهرک مرا در شمار
  • پرستنده کرم بگشاد راز
    هم انگه در دژ گشادند باز
  • سوي لشکر کرم برگشت باد
    گرفتار شد در ميان هفتواد
  • نکشتم که فرزند بد در نهان
    بترسيدم از کردگار جهان
  • بداند شمار سپهر بلند
    در پادشاهي و راه گزند
  • فراوان سخن در نهان داشتي
    به هر جاي کارآگهان داشتي
  • چنان دان که بيدادگر شهريار
    بود شير درنده در مرغزار
  • همان آفرين در فزايش کنيم
    خداي جهان را نيايش کنيم
  • دو ديباست يک در دگر بافته
    برآورده پيش خرد تافته
  • چنين پاسبانان يکديگرند
    تو گويي که در زير يک چادرند
  • وزان روميان کشته شد سه هزار
    بالتوينه در صف کارزار
  • کنون کار ديهيم بهرام ساز
    که در پادشاهي نماند دراز
  • نشسته شبي شاه در طيسفون
    خردمند موبد به پيش اندرون
  • سيه جوشن خسروي در برش
    درفشان درفش سيه بر سرش
  • بفرمود تا پرده برداشتند
    ز در سوي قيصرش بگذاشتند
  • عرض گاه و ديوان بياراستند
    کليد در گنجها خواستند
  • بياويختند از در شارستان
    دگر پيش ديوار بيمارستان
  • نکوهيده باشد جفا پيشه مرد
    به گرد در آزداران مگرد
  • کسي کز در پادشاهي بود
    نخواهد که مهتر سپاهي بود
  • چهارم که با زيردستان خويش
    همان باگهر در پرستان خويش
  • پراگنده گشتند لشکر همه
    چو در خواب شد شهريار رمه
  • بزرگان چو در پارس گرد آمدند
    بر تاجور يزدگرد آمدند
  • پرستنده و دايه بي شمار
    ز بازارگه تا در شهريار
  • هران چيز کان در خور پادشاست
    بياموزيم تا بدانم سزاست
  • فرستاد هم در زمان رهنمون
    سوي شورستان سرکشي بر هيون
  • همان در سروگاه ماده دو تير
    بزد همچنان مرد نخچيرگير
  • همان آرزوي پدر خيزدم
    چو ايمن شوم در برانگيزدم
  • چو نعمان برفت از در شهريار
    بيامد بر منذر نامدار
  • همه پاک در پارس گرد آمدند
    بر دخمه يزدگرد آمدند
  • چو آگاهي مرگ شاه جهان
    پراگنده شد در ميان مهان
  • فرستاد با او يکي نامدار
    جوانوي شد تا در شهريار
  • بخوانيم تا چيستشان در نهان
    کرا خواند خواهند شاه جهان
  • بياريم شاهنشهي تخت عاج
    برش در ميان تنگ بنهيم تاج
  • حرامست مي در جهان سربسر
    اگر زيردستت گر نامور
  • جوانمرد را جام گستاخ کرد
    بيامد در خانه سوراخ کرد
  • نهاني بديشان نمودم بدي
    وزان پس گشادم در ايزدي
  • يکي آسيا ديد در پيش ده
    نشسته پراگنده مردان مه
  • بلنگيد در زير من بارگي
    ازو بازگشتم به بيچارگي
  • نسازيم ازان رنج بنياد گنج
    نبنديم دل در سراي سپنج
  • دو پايش ببندند در زير اسپ
    فرستمش تا خان آذرگشسپ