167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • نبستند بر ما در آسمان
    بپايان رسد هر بد بدگمان
  • اگر کشته آييم در کارزار
    نکوهش نيابيم از شهريار
  • برفت از در شاه ايران سپاه
    بياري بيامد بدين رزمگاه
  • يک امروز در جنگ ياري کنيد
    برين دشمنان کامگاري کنيد
  • بمي در همي تيغ بازي کند
    ميان يلان سرفرازي کند
  • ببندم در کينه بر کشورت
    بجوشن نپوشيد بايد برت
  • در آشتي جويد اکنون همي
    نيارد نشستن بهامون همي
  • سرافراز را در ميان آورند
    تنومند را جان زيان آورند
  • بايران سزاوار کيخسروست
    که او در جهان شهريار نوست
  • سرانجام زان لشکر بيشمار
    سواري نماند از در کارزار
  • در دژ ببستند وز باره تيز
    برآمد خروشيدن رستخيز
  • چنين داد پاسخ بافراسياب
    که در جنگ چندين نبايد شتاب
  • گرفتش بآغوش در شاه تنگ
    چنين تا برآمد زماني درنگ
  • برو بافته گوهر شاهوار
    چنانچون بود در خور شهريار
  • در گنج بگشاد شاه جهان
    گرانمايه چيزي که بودش نهان
  • که بر در بپايند ارمانيان
    سر مرز توران و ايرانيان
  • يکي خوان زرين بفرمود شاه
    ک بنهاد گنجور در پيشگاه
  • مرا ناگهان در عماري نشاند
    بران خوب چهره فسوني بخواند
  • زمين چادر سبز در پوشدا
    هوا بر گلان زار بخروشدا
  • چو در جام کيخسرو ايدون نمود
    سوي پهلوانم دوانيد زود
  • بيارمش زان بند تاريک چاه
    نشانمش با شاه در پيشگاه
  • در باغ بگشاد سالار بار
    نشستنگهي بود بس شاهوار
  • بمي دست بردند با شهريار
    گشاده بشادي در نوبهار
  • درخت بزرگي و گنج وفا
    در رادمردي و بند بلا
  • برفت از در شاه با لشکرش
    بسي آفرين خواند برکشورش
  • بفرمود تا خوردني هرچ بود
    نهادند در پيش درويش زود
  • بينداخت در بيشه شهر چين
    بلرزيد ازان سنگ روي زمين
  • گرانمايه اسبان و زين پلنگ
    نشانده گهر در جناغ خدنگ
  • بزد ناي رويين بدرگاه شاه
    بجوشيد در شهر توران سپاه
  • بيک روي جستن بلندي سزاست
    اگر در ميان دم اژدهاست
  • در دانش و آنگهي راستي
    گرين دو نيابي روان کاستي
  • يکي ژرف درياست بن ناپديد
    در گنج رازش ندارد کليد
  • ز ترکان وز چين هزاران هزار
    کمربستگان از در کارزار
  • سوي مرز خوارزم پنجه هزار
    کمربسته رفت از در کارزار
  • دو هفته برآمد بفرمان شاه
    بجنبيد در پادشاهي سپاه
  • وزان ژنده پيلان جنگي چهار
    بياراسته از در شهريار
  • سپهدار گودرزشان در ميان
    درفش از برش سايه کاويان
  • شما هم بکردار روباه پير
    ببيشه در از بيم نخچيرگير
  • چو در پيش من برگشادي زبان
    بدانستم از آشکارت نهان
  • چنان بد کزين لشکر رنامدار
    سواري نبود از در کارزار
  • نهادند پيمان که با ترجمان
    نباشند در چيرگي بدگمان
  • بياورد پس جامه زرنگار
    چنانچون بود از در شهريار
  • دگر موليان تا در بدخشان
    همينست ازين پادشاهي نشان
  • بپردازم اين تا در هندوان
    نداريم تاريک ازين پس روان
  • همه دستهاشان فروماند پست
    در زور يزدان بريشان ببست
  • ز پيمان نگردند ايرانيان
    ازين در کنون نيست بيم زيان
  • فروجست بيژن ز شبرنگ زود
    گرفتش بآغوش در تنگ زود
  • ستايش کنان پهلوان سپاه
    بيامد بغلتيد در پيش شاه
  • نهاد اندرو تختهاي گران
    چنانچون بود در خور مهتران
  • بدين داستان در ببارم همي
    بسنگ اندرون لاله کارم همي