نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
شاهنامه فردوسي
که بتخانه را هيچ نگذاشتي
کليد
در
پرده او داشتي
يکي شاد کن
در
نهاني مرا
ببخشاي روز جواني مرا
در
ايوان پرستار چندانک بود
به نزديک سودابه رفتند زود
نشان بدانديش ناپاک زن
بگفتند با شاه
در
انجمن
فزونستشان زين سخن
در
نهفت
ز بهر سياوش نيارند گفت
ز بيم سپهبد گو پيلتن
بلرزد همي شير
در
انجمن
همان لشکر نامور صدهزار
گريزند ازو
در
صف کارزار
چناني که از مادر پارسا
بزايد شود
در
جهان پادشا
بخوردي و
در
آتش انداختي
برين گونه بر جادويي ساختي
شدند انجمن بر
در
شهريار
بدان تا چرا کردشان خواستار
در
آشتي با سياووش نيز
بجويم فرستم بي اندازه چيز
برفتيم بر سان باد دمان
نجستيم
در
جنگ ايشان زمان
کزين دو نژاده يکي شهريار
بيايد بگيرد جهان
در
کنار
در
خانه جامه نابريد
به گلشهر بسپرد پيران کليد
که
در
جنگ مازندران داشتي
به نخچير بر شير بگذاشتي
زبان برگشايند بر من مهان
درفشي شوم
در
ميان جهان
بيايد سپهدار پيران به
در
بخواهش بخواهد ترا از پدر
سياووش را دست بسته چو سنگ
فگندند
در
گردنش پالهنگ
بفرمود تا روزبانان
در
زماني ز فرمان بتابند سر
سپهبد بلرزيد
در
خواب خوش
بجنبيد گلهشر خورشيد فش
در
گنج گوپال و برگستوان
همان نيزه و خنجر هندوان
بدو گفت شمشيرزن سي هزار
ببر نامدار از
در
کارزار
همي تاخت تا قلب توران سپاه
بينداختش خوار
در
قلبگاه
ندانيم ماکان جفاگر کجاست
به ابرست گر
در
دم اژدهاست
بدان نيستان
در
نيايش گرفت
جهان آفرين را ستايش گرفت
کمي نيست
در
بخشش دادگر
فزوني بخوردست انده مخور
گرفتند هر سه ورا
در
کنار
بپرسيد شيراوژن از شهريار
جهان آفرين را ستايش گرفت
به آتشکده
در
نيايش گرفت
پيامي برد نزد افراسياب
ز بيمش نيارد بديده
در
آب
همان شاه بيدادگر
در
جهان
نکوهيده باشد بنزد مهان
نبودي بهر پادشاهي روا
نشستن مگر بر
در
پادشا
ازان نامور خسرو سرکشان
چنين بود
در
پادشاهي نشان
ترا نيست
در
جنگ پاياب اوي
نديدي براوهاي پرتاب اوي
بشد با پرستندگان مادرش
گرفتند پوشيدگان
در
برش
در
دژ بکندند ايرانيان
بغارت ببستند يکسر ميان
زراسپ سرافراز با ريونيز
نهادند
در
پهلوي شاه نيز
برادر سرافراز جنگي فرود
کجا هم چنو
در
زمانه نبود
ترا جايگه نيست
در
شارستان
بزيبد ترا بند و بيمارستان
نبايد که آن افسر شهريار
بترکان رسد
در
صف کارزار
چو تيري يکي
در
کمان راندي
بپيرامنش کس کجا ماندي
در
بار دادن بريشان ببست
روانش بمرگ برادر بخست
تهمتن بيامد بنزديک شاه
ببوسيد خاک از
در
پيشگاه
اگر جنگ فرمان دهد شهريار
همه سرفشانيم
در
کارزار
تو گفتي يکي باره آهنست
وگر کوه البرز
در
جوشنست
همه نامداران پرخاشجوي
يکايک بدو
در
نهادند روي
شما يک بيک تيغها برکشيد
سپرهاي چيني بسر
در
کشيد
خروشي براورد آنگه بزار
فراوان بباريد خون
در
کنار
هلا تيغ و گوپالها برکشيد
سپرهاي چيني بسر
در
کشيد
در
کاخ گودرز کشوادگان
تهي شد ز گردان و آزادگان
اگر مستمندند گر شادمان
شدم
در
گمان از بد بدگمان
صفحه قبل
1
...
394
395
396
397
398
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن