167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • گر به دستاني به دست آرد فريدت
    در فشاند در سخن همچون زبانت
  • هم چرخ خرقه پوشي در خانقاه عشقت
    هم جبرئيل مرغي در دام دل ربايت
  • در قدح ريز آب خضر از جام جم
    باز نتوان گشت ازين در بي فتوح
  • سر به ره در نهاد سيل اجل
    شورشي سخت در حصار افتاد
  • هر که در گلستان دنيا خفت
    پاي او در دهان مار افتاد
  • هر که يک دم شمرد در شادي
    در غم و رنج بي شمار افتاد
  • جان در غم عشق تو ميان بست
    دل در غمت از ميان جان داد
  • خرقه آتش زد و در حلقه دين بر سر جمع
    خرقه سوخته در حلقه زنار نهاد
  • هرچه دارم در ميان خواهم نهاد
    بي خبر سر در جهان خواهم نهاد
  • آب حيوان چون به تاريکي در است
    جام جم در جنب جان خواهم نهاد
  • نه در کفر مي آيد و نه در ايمان
    که اقرار و انکار مي برنتابد
  • وگر در جويم از درياي وصلش
    به دريا در نگونسارم فرستد
  • چون ساکنان گلشن در پايت اوفتادند
    عطار سر نهاده در گلخني چه سنجد
  • جانا حديث حسنت در داستان نگنجد
    رمزي ز راز عشقت در صد زبان نگنجد
  • جولانگه جلالت در کوي دل نباشد
    جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد
  • سوداي زلف و خالت در هر خيال نايد
    انديشه وصالت جز در گمان نگنجد
  • در دل چو عشقت آمد سوداي جان نماند
    در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد
  • آهي که عاشقانت از حلق جان برآرند
    هم در زمان نيايد هم در مکان نگنجد
  • آنجا که عاشقانت يک دم حضور يابند
    دل در حساب نايد جان در ميان نگنجد
  • اسرار تو در زبان نمي گنجد
    واوصاف تو در بيان نمي گنجد
  • رفتم ز جهان برون در اندوهت
    کاندوه تو در جهان نمي گنجد
  • عطار چو در يقين خود گم شد
    در پيشگه عيان نمي گنجد
  • دل بود بسي در انتظار تو
    در هر پيچي هزار مي پيچد
  • در ره عشق تو دل عطار
    آتشي سخت در جگر دارد
  • در غم عشق تو جان خواهيم داد
    سر در آن از خاک بر خواهيم کرد