نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان پروين اعتصامي
مرا هم هست اميد رهيدن
بمانند تو،
در
گردون پريدن
تا گهري
در
صدف کار بود
گوهري وقت، خريدار بود
از آن کردند
در
کنجي نهانت
که بسپردند گنجي شايگانت
بسي گوهر، ز بام آويختندم
بسي گنجينه،
در
پا ريختندم
در
اينجا، عرشيان تسبيح خوانند
سخن گويان معني، بي زبانند
تله گفتا، مايست
در
بيرون
بدرون آي، کاين سراچه تراست
کاش،
در
بحر بيکران جهان
نام طوفان و انقلاب نبود
بس بگشت آسياي دهر، وليک
هيچ گندم
در
آسياب نبود
تو، فريب سراب تن خوردي
در
بيابان جان سراب نبود
بغفلت رفت زينسان روزگاري
نشد
در
کار، تدبير و شماري
اگر صد سال
در
زنجير ماندم
نخستين روز آزادي، همانم
آن عدس،
در
شوربا ميريختم
وان عسل، با آب ميآميختم
صبحدم، صاحبدلي
در
گلشني
شد روان بهر نظاره کردني
بطرف گلشني،
در
نوبهاري
گلي خودرو، دميد از جو کناري
در
آغوش چمن، يکدم نشستم
زمان دلربائي، ديده بستم
ترا،
در
هر کناري خواستاريست
مرا، سرکوبي از هر رهگذريست
نبنديم چشم و نيفتيم
در
چه
نبخشيم چيزي، نخواهيم وامي
سرد ميگردد تنور آسمان
در
تنور گرم، بايد پخت نان
گر باين ويرانه، آبادي دهي
در
حقيقت، داد استادي دهي
کرد نفرين بر کسان کدخداي
که شبانگه ريختندم
در
سراي
جواني نکودار، کاين مرغ زيبا
نماند
در
اين خانه استخواني
در
چشمه، بشوق جست ماهي
شبنم بنشست بر رياحين
هنگام سحر،
در
قفس را
بشکست و پريد صيد دلتنگ
وان مست شراب ارغواني
مخمور فتاد و ماند
در
خواب
با کوشش و سعي خود، سرانجام
در
گوشه عافيت نشستند
آنگونه بپر، که پر نريزي
در
دامن روزگار، سنگ است
در
نارون، آشيانه منماي
برگش مشکن، که سايبان است
در
لانه ديگران منه گام
خاشاک ببر، بساز لانه
مبارکباد گويان،
در
فکندند
درختان را بتارگ، سبز چادر
من فرستم بباغ،
در
نوروز
مژده شادي و نويد مراد
نه صفائيم ماند
در
خاطر
نه فروغيم ماند بر رخسار
با حال سکوت و بهت، چوني
در
عالم انزوا چرائي
بودي چو پرندگان، سبکروح
در
گلشن و کوهسار و وادي
صد قرن گذشته و تو تنها
در
گوشه دخمه ايستادي
در
عالم نيستي، چه ديدي
کاينسان متحيري و خاموش
شداد نماند
در
شماري
با کار قضا نکرد کاري
مانا که ترا دلي پريشان
در
سينه تپيده روزگاري
ديوان حافظ
در
ميخانه بسته اند دگر
افتتح يا مفتح الابواب
چشم تو ز بهر دلربايي
در
کردن سحر ذوفنون باد
حبيبا
در
غم سوداي عشقت
توکلنا علي رب العباد
به مستي دم پادشاهي زنم
دم خسروي
در
گدايي زنم
اي سايه سنبلت سمن پرورده
ياقوت لبت
در
عدن پرورده
شاهنامه فردوسي
ترا دانش و دين رهاند درست
در
رستگاري ببايدت جست
الهي عفو کن گناه ورا
بيفزاي
در
حشر جاه ورا
پزشکي و درمان هر دردمند
در
تندرستي و راه گزند
مگر
در
نهانش سخن ديگرست
پژوهنده را راز با مادرست
مي روشن آورد و رامشگران
همان
در
خورش باگهر مهتران
ز اسپان جنگي فرو ريختند
در
آن جاي تنگي برآويختند
نشسته به
در
بر گرانمايگان
به پرده درون جاي پرمايگان
در
بار بسته گشاده زبان
همي گفت کاي داور راستان
صفحه قبل
1
...
392
393
394
395
396
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن