167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در کنار فطرت ما داد عشق
    لوح محفوظ نفهميدن رقم
  • آگهي رنج پشيماني داشت
    عيش ها در خور غفلت کردم
  • همچو آينه تحير سفرم
    صاحب خانه ام و در بدرم
  • احتياجم در اظهار نزد
    خشکي لب نپسنديد ترم
  • در محفل شعور بلائي نيافتيم
    جانکاه تر زصحبت غوغائي زبان
  • بنوميديم خاک شد عرض جوهر
    چو شمشير در قبضه موريانه
  • حاصل ما در اين تماشاگاه
    انتها حيرت ابتداست نگاه
  • نخوت شاهي دهان اژدهاست
    شمع را در ميکشد آخر کلاه
  • در ادبگاه خم ابروي او
    ماه نو دارد زبان عذرخواه
  • در تماشاخانه آينه ام
    ميشود جوهر چه ميسوزد نگاه
  • عشق اينجا محيط بيرنگيست
    شش جهت در ميانه ايم همه
  • تري نيست در چشمه زندگاني
    زخجلت نم جبهه دارم گدائي
  • بمعراج خيالات تو (بيدل)
    بلنديهاست سر در جيب پستي
  • چيست ما و من تو در عالم
    انفعال غرور پيدائي
  • وصل ديديم و هجر فهميديم
    خاک در چشم ناشناسائي
  • ديوان پروين اعتصامي

  • در دام روزگار چرا چونان
    شد پايبند، خاطر آزادت
  • باغي که در آن آشيانه کردي
    منزلگه صياد جانشکار است
  • اين گوهر يکتاي عالم افروز
    در خاک بدينگونه خاکسار است
  • زنداني وقت عزيز، اي دل
    همواره در انديشه فرار است
  • پيراهن يوسف چرا نيارند
    يعقوب بکنعان در انتظار است
  • ايمن چه نشيني درين سفينه
    کاين بحر هميشه در انقلابست
  • خواندن نتوانيش چون، چه حاصل
    در خانه هزارت اگر کتابست
  • در زمره پاکيزگان نباشي
    تا بر دلت آلودگي حجابست
  • دانه جز دانه پرهيز نکشت
    توشه آز در انبار نداشت
  • تن در اين کارگه پهناور
    سالها ماند ولي کار نداشت
  • رازهاي زمانه را ميگفت
    در و ديوار گر زباني داشت
  • بزرگان نلغزند در هيچ راه
    کاز آغاز تدبير پايان کنند
  • در تنگناي پست تن مسکين
    جان بلند خويش نفرسايد
  • پهلوان اما بکنج خانه ايم
    آتش اما در دل خاکستريم
  • گرگ را نشناختستيم از شبان
    در چراگاهي که عمري ميچريم
  • معماري عقل چون نپذرفتي
    در ملک تو جهل کرد معماري
  • سوداگر در شاهوارستي
    خر مهره چرا کني خريداري
  • آيد گه در گذشتنت ناچار
    خود بگذري، آنچه هست بگذاري
  • روز بر مسند پاکيزه انصافي
    شام در خلوت آلوده ديواني
  • سبکدانه در مزرع خود بيفشان
    گر اين برزگر ميکند سرگراني
  • مرا در دامها بسيار بستند
    ز بالم کودکان پرها شکستند
  • در فکرت توشي و تواني
    افتاد بسي و جست بسيار
  • شد چهره زندگي دگرگون
    در ديدن نماند تاب ديدن
  • در پهلوي آن فتاده بنشست
    آلوده بخون مرغ دامان
  • چون صبح دميد، مرغکي خرد
    افتاد ز آشيانه در جر
  • مرا با روشنائي نيست کاري
    که ماندم در سياهي روزگاري
  • جاي تو شبانگه و سحرگاه
    در دامن من تهيست بسيار
  • بنواخت تو را بمهرباني
    بنشاند تو را دمي در آغوش
  • ميگويمت اين سخن نهاني
    در خانه ما ز آفت موش
  • آن پنجه تيز در شب تار
    کردست گهي شکار ماهي
  • گشته است بحيله اي گرفتار
    در چنگ تو مرغ صبحگاهي
  • در ديگ طمع، سرت دگر بار
    آلود بروغن و سياهي
  • خفتند نژند روزکي چند
    در دامن گربه هاي ديگر
  • تا کي حرکات کودکانه
    در باغ و چمن چميدن آموز
  • روزي بپريد سوي گلشن
    در فکرت قوت زندگاني